به گزارش مازند اصناف؛ مجتبی قربانی- 16 سالم بیشتر نبود که پایم به تله اعتیاد افتاد، همان اولین بار شد آغاز روزهای سیاه 17 ساله، فکرش را نمیکردم مغلوب اعتیاد شوم؛ همیشه فکر میکردم من با بقیه فرق میکنم، هیچ وقت مواد، حریف من نمیشود اما شد.
بدجوری هم پشتم را به خاک مالید، همه چیزم را از من گرفت، آینده، جوانی، خانواده، دوست، فامیل، آبرو، اعتبار... اصلا چیزی برایم باقی نگذاشت! کارم به کارتنخوابی و بعدها به گور خوابی کشید...
این حرفها حکایت زندگی آقا مهدی گزارش ما است، فردی که زندگیاش بالا و پایین زیادی داشت و هم روی بدش و هم روی خوشش را به او نشان داده است؛ حالا او پس از سالها اعتیاد، فعل خواستن را صرف کرده است و یک کارآفرین موفق و نمونه است و زندگی خیلیها را از بلای خانمان سوز، نجات داده است.
حالا او یک اسوه برای خیلیها است، راهنما است، الگوی خوبی برای آنانی است که میخواهند دست روی زانو بگذارند و با یک «یا علی» دوباره از جا برخیزند یا به قول خودشان دوباره متولد شوند.
از او میخواهیم داستان زندگی اش را برایمان تعریف کند، از همان اولین روز تا حالا که همه چیز وفق مراد است؛ با روی گشاده میپذیرد و میگوید: اگر صحبتها و سرگذشت زندگی من به درد کسی بخورد، من با جان و دل حاضرم تا از سرگذشت پر فراز و نشیبم بگویم.
سیدمهدی هاشمی ادامه داد: من در یک خانواده پرجمعیت در سال 1357 به دنیا آمدم، خانوادهام همه گونه اطلاعات در خصوص تربیت ما داشتند و ما را مطلع میکردند، اما در خصوص اعتیاد، آگاهی چندانی نداشتند.
ما یک خانوادهای بودیم که در بحث تدین و مسائل اجتماعی واقعا آگاهی داشتیم و به ما هم انتقال میدادند اما در خصوص اعتیاد نه، بنظر من اصلیترین چیزی که یک خانواده باید به نوجوانان و جوانانش آگاهی ببخشد، اعتیاد و روابط بیرون از خانه است.
این بهبود یافته از اعتیاد، میافزاید: متاسفانه خانواده من این آگاهی را نداشتند که به من انتقال دهند و من هم از ابتدا دوست داشتم که یک فردی شوم که مورد تایید باشم و در چشم دیگران باشم؛ برای این منظور خیلی تلاش میکردم و برای اینکه میخواستم یک خلق و خوی جدیدی را تجربه کنم با مصرف اولین بار مواد مخدر این اتفاق برای من افتاد و وارد یک دنیای جدیدی شدم.
این کارآفرین نمونه، اضافه میکند: دقیقا 16 سالم بود که با مواد مخدر آشنا شدم و این اولین بار مصرف باعث شد که من بعد از یک مدت خیلی کوتاهی به اجبار مصرف افتادم و دیگر به جایی رسیدم که باید مصرف میکردم.
یعنی دیگر اینگونه نبود که به صورت تفننی باشد و یا هفتگی و ماهانه باشد، هر روز مصرف میکردم و این هر روز مصرف کردن باعث شد که من پس از سه سال، خیلی از قابلیتهای خودم رو از دست بدم.
توان کار کردن را از دست دادم بودم، ترک تحصیل کردم و دیگر به طور کل مسیر زندگیام عوض شد.
هاشمی خاطرنشان کرد: از این دوران به بعد دیگر خیلی چیزها عوض شد، جای رفت و آمدم عوض شد، جای نشست و برخاست من عوض شد، دوستانم عوض شدند، روابط ام عوض شد و همه اینها موجب شد تا از لحاظ درونی، شخصیت من هم عوض شد.
خیلی از کارهایی را انجام میدادم که برخلاف اعتقادات و ارزشهای من بود، برای تهیه مصرف مواد مخدر صد در صد نیاز به یک پولی داشتم و چون قابلیت کارکردن نداشتم ناچار دست به یک سری ناهنجاریها میزدم تا مواد مخدر تهیه کنم؛ این پروسه باعث شد تا آرام آرام من خانواده خودم را هم از دست بدهم.
وی بیان کرد: من بابت مصرف مواد مخدر، تاوان سنگینی را دادم، من نزدیک به 17 سال مواد مخدر مصرف کردم و حتی کارم به تزریق هم کشیده شد؛ بعد از تزریق یک پروسهای را گذراندم و برای اینکه راحتتر بتوانم مصرف کنم حتی از خانوادهام هم دور شدم و به سمت کارتنخوابی رفتم.
از کارتنخوابی حتی به گورخوابی هم رسیدم، این امر باعث شد تا مسائل قانونی هم برایم به وجود آمد و در ادامه زندان و حبس را هم تحمل کنم؛ بعد از حبس وقتی وارد جامعه شدم، دیگر کسی پذیرای من نبود، از خانوادهام گرفته تا دوست و بچه محلهایم...
این بهبود یافته از اعتیاد، می افزاید: با علم اینکه من هم خانواده داشتم و هم مال و سرمایه داشتم اما حالا دیگر عملا، هیچکدام از اینها را نداشتم؛ تک و تنها وارد یک دنیای جدیدی شدم و این یک تجربه خیلی سختی است، تاکید میکنم خیلی سخت.
دیگر به جایی رسیدم که واقعا خسته شده بودم، دیگر اگر لذتی هم از مصرف مواد مخدر وجود داشته باشد، من لذتی نمیبردم؛ علیرغم اینکه مصرف مواد مخدر دیگر برایم به عادت تبدیل شده بود اما هیچ لذتی هم دیگر برایم نداشت؛ من به اندازهای مصرف میکردم که چشمانم باز باشد و آنقدر مصرف میکردم که بتوانم بخوابم و به اندازهای مصرف میکردم که بتوانم راه برم.
این کارآفرین نمونه، آهی میکشد و میگوید: خیلی وقتها پیش میامد که حتی برای استحمام، 5 تا 6 ماه طول میکشید تا بتوانم یک استحمامی کنم؛ حتی خیلی وقتها برایم سخت بود که بتوانم غذایی برای خوردن تهیه کنم؛ روزهای واقعا تلخ و سختی بود.
این تجربه تلخ و سخت گذشته موجب شد تا در من تلنگری زده شود و میل به رد مصرف مواد مخدر در من زنده شود و این میل در من بیشتر شد و آرام آرام، فعل خواستن، وجودم را قلقلک میداد.
این قلقلک باعث شد تا من راهی را برای رهایی از مصرف مواد مخدر پیدا کنم و حالا 12 سال است که لب به مصرف هیچ مواد مخدری نزدهام.
هاشمی با بیان اینکه من در دوران مصرف، ازدواج کردم؛ تصریح میکند: یکی از پیشنهادات رایجی که خانوادهها به یک فرد مصرف کننده میدهند این است که اگر طرف، ازدواج کند، خوب میشود؛ اگر بچه دار شود و مسئولیت به گردنش بیفتد، خوب میشود؛ اگر برایش مغازهای بگیریم و سرش گرم شود، خوب میشود؛ که همه این تصورات از سر ناآگاهی به اعتیاد است.
ماهیت بیماری اعتیاد خیلی خیلی فراتر از این حرفها است و دامنه تبعات و گسترش این بیماری در فرد خیلی خیلی از این حرفها بزرگتر است.
وی ادامه میدهد: من در دوران مصرف تقریبا تمام مواد مخدر را مصرف کردم؛ از مشروبات الکلی شروع کردم و در ادامه به گل، حشیش، تریاک، کراک، شیشه و هروئین اعتیاد پیدا کردم.
اما پس از اینکه، دوباره متولد شدم، نیامدم که دوباره به سراغ زن و بچهام بروم، نیامدم که دوباره یک زندگی را شرم کنم، در درون خودم احساس میکردم که یک رسالتی به دوشم گذاشته شده است؛ خداوند مرا دوباره وارد یک عرصه جدیدی از زندگی کرده است که این امر برای هر کسی قابل دسترس نیست.
یعنی من تا آن زمان ندیدیه بودم که کسی بتواند بدون مصرف مواد مخدر، زندگی کند؛ مخصوصا افرادی که کارتن خواب شده باشند.
این بهبود یافته از اعتیاد، یادآور شد: خیلیها در زمانی که من مصرف کننده بدم به من میگفتند که تو کارتن خواب میشوی، معتاد میشوی، زن و بچه و خانوادهات را از دست میدهی، من میگفتم که من با بقیه فرق میکنم و اصلا این طوری نیست که شما میگویید.
در صورتی که کار به جایی رسید که من یک روزی انگشت نمای مردم محلمان شدم، دیگر اگر کسی میخواست به یک مصرف کنندهای عاقبتش را نشان دهد، من را مثال میزدند؛ یعنی من به یک انگشت نما تبدیل شدم و فردی شده بودم که تمام شاخصههای اعتیاد را داشت و دیگر به آخر خط رسیده بود.
وقتی من قطع مصرف کردم و به جامعه برگشتم، هیچ آغوشی در جامعه به روی من باز نبود، الآن خیلی کمتر شده است، اما باز هم هست! خیلیها به یک معتادی که حالا قطع مصرف کرده است نمیتوانند آن اعتماد را داشته باشند؛ میگویند معتاد بوده، دزد هست، کاری نیست، قابل اعتماد نیست...
این کارآفرین نمونه، از دنیای پس از ترکش و تنهاییهای آزاددهندهاش میگوید و اذعان میکند: پس از ترکم، هیچ حامی نداشتم، آمده بودم تا واقعا کاری انجام دهم و به زندگی برگردم؛ ایستادم تا هم خودم و هم خیلی از دوستانم را نجات دهم.
همه اینها باعث شد که من در سال 1389 وارد یک دنیای جدیدی شوم و با اجاره یک میز کوچک در یک کارگاه 500 متری که هنوز این میز را بعد از گذشت سالها به عنوان یادگاری از آن روزها نگه داشتهام، کارم را شروع کردم.
از همان میز کوچک به اولین تولیدکننده قاب پردههای سه بعدی در کشور تبدیل شدم، آن خلاقیت را داشتم و برای موفقیتی که میخواستم، تلاش کردم؛ یک سری تحقیقات کردم، یک سری پیشنهادات را بررسی کردم و در حالی که روزهای اول، تنها بودم اما در ادامه از یکی از دوستانم که شرایط مشابهی مثل من داشت خواستم تا کمکم کند و آرام آرام ظرف مدت سه سال، 87 نفر را که همگی از بچههای بهبودیافته بودند را مشغول کار کردیم.
هاشمی افزود: کارگاه من از آن میز کوچک، گسترش پیدا کرد و به یک کارگاه تولیدی موفق در استان مازندران تبدیل شد. در ادامه این کارم را گسترش دادم و تبدیل به کارگاه صنایه چوبی شامل مبلمان، سرویس خواب و دکوراسیون کردم.
بعد از 6 سال فعالیت که هر ساله بعنوان کارآفرین نمونه در کشور و استان انتخاب میشدم نزدیک به 37 کارگاه خرد و کوچک در سراسر استان راه اندازی کردم و در این کارگاهها نزدیک به 1000 بهبود یافته مشغول به کار شدند.
الآن هم پس از گذراندن یک سری از مشکلات اقتصادی که در کشور به وجود امد و به این دلیل که سرمایه چندانی برای کارم نداشتم، به ناچار شغلم را تغییر دادم؛ این در حالی بود که من به یک برند تبدیل شده بودم و مشتری داشتم اما از آن طرف، حامی و سرمایهای برای پاسخگویی به سفارشها نداشتم.
الآن چند سالی است که به تولید مواد اولیه صنایع سبدسازی مشغولم؛ و در این کارگاه الآن به طور مستقیم 17 نفر مشغولاند و خوشبختانه هم موفقیم.
وی در بخش پایانی با بیان اینکه اعتیاد پایان زندگی نیست، خطاب به معتادان، خانواده و اطرافیان آنها متذکر شد: خانوادهها فقط امید داشته باشند، از اینکه تصور کنند، فرزند من، همسر من خوب نمیشود، بیایند بیرون؛ این تصور را که اینکه باید آنقدر مصرف کند تا بمیرد، امیدی به خوب شدنش نیست؛ واقعا از ذهنشان خارج کنند.
همیشه امیدوار باشند، اعتیادآ آخر زندگی نیست؛ دوباره بر میگردند و به یک چشم بر هم زدنی، زندگی خیلیها بر میگردد.
یک روزی، هیچکس راغب نبود که به سمت من بیاید، همه حتی خانوادهام از من دوری میکردند؛ اما امروز، شرایط فرق کرده است، امروز من دوست داشتنی شدهام، امروز خیلیها میخواهند به سمت من بیایند.
با تولد دوباره خیلی تغییرات ایجاد میشود، این امید نه تنها در زندگی من بلکه در زندگی اطرافیان من، متولد میشود و دوباره زندگی به شما لبخند میزند.
آری؛ برای رهایی از اعتیاد کافیست ارادهای وجود داشته باشد، ارادهای که سرآغاز بازگشت به زندگی است و آقا مهدی داستان ما، خوب فعل خواستن را صرف کرد تا به ما بیاموزد وقتی اراده، دست به کار میشود، هیچ مانعی، جلودارش نیست...
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه