به گزارش مازند اصناف کم هستند افرادی که اعتماد به نفس و توانایی آن را داشته باشند که از ایدههای کوچک و ناب کسب درآمد کنند؛ آن هم درآمدهای میلیونی. همه ما در ذهنمان ایدههایی داریم که به دلایلی مانند وقت نداشتن یا کمبود سرمایه از کنار آنها به راحتی میگذریم. همه اینها در حالی است که تنها مشکلی که جلو اجرایی شدن ایدههای خلاقانه را میگیرد تنبلی و نبود ارادهای قوی است. «مونا بابایی» دختری است که وقتی ایدهاش را اجرایی کرد، فقط 17 سال داشت. او حتی پول کافی برای خرید مواد اولیه مورد نیازش را هم نداشت، ولی با پشتکارش توانست به موفقیتهای بزرگی برسد. از زمانی که کارش را شروع کرده تا امروز حدود 6 سال میگذرد و اینک دهها میلیون تومان سرمایه و یک کارگاه با دستگاههای مدرن و مشتریان پر و پا قرص دارد. تولید انواع کیف، خورجین، کفش چرم و انواع کیسهها و محفظههای سفارش داده شده از سوی مشتری، کار مشترک او و همکارش«امین معروفی» است. با این 2 جوان هممحلهای که کسب و کارشان هر روز پر رونقتر از قبل میشود، آشنا شوید.
یک خرید ساده و شعار من میتوانم
ایده به تنهایی، ارزشی ندارد، وقتی که اجرا شد، میشود ارزشمند و قابل تحسین. کسب وکاری که 2جوان هممحلهای ما مدتی است راه انداختهاند، حکایت همین مسئله است. «مــــونا بابایی» وقتی برای خرید دستبند زینتی به فروشگاه نزدیک خانهشان رفته بود به این فکر افتاد که خودش هم میتواند چیزی را که بابتش پول پرداخت کرده، خیلی ارزانتر و بهتر از آن را در خانه بسازد. برای همین با سرمایهاش که آن زمان50 هزار تومان میشد، کار درست کردن دستبندی را با سلیقه خودش شروع کرد. او درباره آن روز میگوید: «وقتی متوجه شدم دستبندی که خریدهام با روش پیچیدهای تولید نشده، احساس کردم خودم میتوانم بهتر و زیباتر آن را بسازم. چون از بچگی کنار دست مادرم بودم و خیاطی میکردم. به همین خاطر با خیاطی بیگانه نبودم و با استفاده از راهنمایی پدرم به بازار رفتم و بدون اینکه بدانم واحد خرید «چرم» چیست، 2تکه پارچه خریدم. با نگاه به دستبندی که خریده بودم، بهصورت چشمی و باسلیقه خودم در مدت خیلی کوتاهی دستبند جدیدی درست کردم.» ساخت نخستین دستبند خیلی به مذاق پدر و مادرش خوش نیامده بود چون بیتجربگی نوجوان 17 ساله باعث شده بود سنگ کف خانه خراب شود و پدر هم احساس کند که بهانه تولید دستبند میتواند مانع درس خواندن دخترش در آستانه کنکور شود، اما اتفاقی در این حین رخ داد که باعث شد مخالفتها کم شود. بابایی میگوید: «دستبندی که درست کردم، خیلی زیبا بود. فامیل و دوستانم میپرسیدند که آن را از کجا خریدهام و میگفتند نمونهاش را جایی ندیدهاند. همین تعریفها باعث شد که اجازه بگیرم دستبندهایی، هم برای مادرم و هم برای فامیل و دوستانم بسازم.»
فروش محصول با بازاریابی مادرانه
شانسی که نوجوان ایدهپرداز هممحلهای داشت این بود که مادرش نخستین دستسازه او را با خود به محل کارش برد. همکاران هم با دیدن دستبند علاقه خود را برای خرید نمونههای دیگر اعلام کردند. همین موضوع باعث شد که در مدت کوتاهی 20سفارش تولید دستبند با همان فرم و شکل برای خودش بگیرد. این اتفاق او را مصمم کرد که کارش را ادامه بدهد. بابایی میگوید: «هیچ وقت فکرنمی کردم بعد از درست کردن دستبند برای خودم، مادر و فامیل، کسی بخواهد دستبندهای من را بخرد. تا آن زمان درآمدی نداشتم، اما مادرم دستبندی را که ساخته بودم به همکارانش نشان داد و آنها هم سفارش دادند تا برایشان بسازم. هرمحصول سفارش شده را 4 هزار تومان فروختم. مزه درآمدی که از این راه به دست آوردم هنوز هم زیرزبانم هست.» داستان محصول تولیدی بابایی خیلی زودتر از آنچه که فکرش را میکرد، دهان به دهان پیچید و دیگرنمی شد به تقاضای محصول به راحتی پاسخ داد. بنابراین او با کمک مادر و پدرش میزی تهیه و کارگاه خانگیاش را برای ساختن دستبند فعال کرد.» او حرفش را اینطور ادامه میدهد: «فکرکردم برای اینکه دستبندهای بهتری بسازم باید براساس نیاز و سلیقه مردم عمل کنم. بنابراین با استفاده از اینترنت، آخرین طرحها و مدلهای دستبند بازار را بررسی کردم. چون در هنرستان رشته معماری میخواندم، توانستم دستبند جدیدی طراحی کنم که نمونه آن در بازار نبود. با این کار مشتریهایم زیاد و زیادتر شدند. دیگر فرصت نداشتم به تنهایی در کارگاه کوچک، آن هم در خانه کار کنم و به این فکر افتادم که محل کارم را وسیع کنم.»
توسعه کار با محصولات متنوع
بابایی به این فکر افتاد که از چرم استفادههای دیگری هم میشود کرد و تصمیم گرفت با آن محصولات متنوعی تولید کند. اینجا بود که دوباره پای اینترنت به میان آمد و او با جستوجو و بررسی وضعیت تولید کیف چرمی به این نتیجه رسید که به تولید کیف بپردازد. او درباره این کارش میگوید: «نخستین بار بود که کیف چرمی دوختم، همه چیز را بهصورت چشمی یاد گرفتم و باز هم ازقوه تخیلم استفاده کردم تا کیف بدوزم. چند روز به طور کامل روی ایدهام کار کردم و درمجموع 5کیف چرمی دوختم. کیفها را با هزار مصیبت از مغازهای به مغازه دیگر میبردم و نشان میدادم تا فروشندهای حاضر شود در ویترین مغازهاش برای فروش بگذارد. نهایتاً یکی از مغازهدارها که هنوز هم با او کار میکنم، قبول کرد کیفم را در ویترین بگذارد تا مردم ببینند.» وقتی کیفهای تولید دست مونا پشت ویترین قرارگرفت، او مانند مادری که هر روز به بچههایش سر میزند، خودش را به مغازه میرساند تا ببیند کسی کیفش را خریده است یا نه؟ تا 2ماه کار روزانه او همین بود تا اینکه تماس تلفنی صاحب فروشگاه خبر خوبی به مونا داد. او میگوید: «وقتی مدیر فروشگاه زنگ زد و گفت کیف را فروخته و دوباره سفارش کالا دارد، آنقدرخوشحال شدم که نمیتوانم آن را وصف کنم چون برای نخستین بار بود کیف میدوختم و از فروش آن پول به دست میآورد. قیمتها دستم نبود و با حداقل سود آن را فروخته بودم. مدیر فروشگاه با قیمت خیلی بالاتر از چیزی که من تعیین کرده بودم کیف را میفروخت و تا مدتها از این راه سود زیادی به دست میآوردم.» شاید یکی از مهمترین ویژگیهایی که باعث شد کار او خیلی زود رونق بگیرد، نداشتن خط تولید محصول بود. تمام محصولاتی که مونا تولید میکرد تک و هیچکدام از کیفها شبیه دیگری نبود. مونا درباره کیفهایش میگوید: «خیلی از افرادی که درخواست خرید کیفهای چرمی دستسازم را میدادند، اصرار داشتند کیفی تولید کنم که تک باشد و نمونه دیگری نداشته باشد. برای همین است که مشتریهایم نیز خاص هستند و بیشتر افرادی که دنبال جنسهای تک هستند از محصولاتم استقبال میکنند.»
25 میلیون تومان تولید محصول ماهانه
«یک دست صدا ندارد» این ضربالمثل حکایت کسب و کار مونا و شریکش است.
او تا وقتی میتوانست پاسخگوی تقاضای مشتریها در گوشه دنج اتاقش باشد که سفارشاتش زیاد نشده بود، اما وقتی کارش از سوی دوست و آشنا دیده و تبلیغ شد، دیگر نتوانست کارش را به شکل گذشته ادامه بدهد. نیاز به کمک داشت و با کمک دوستانش با جوانی آشنا شد که او هم در کار تولید مصنوعات چوبی بود.
«امین معروفی» از ایده مونا خوشش آمد و قبول کرد کارگاهی در کرج راهاندازی کنند تا محصولات بیشتری تولید شود. معروفی میگوید: «بابایی طراح خوبی است و هر روز طرحهای جدیدی برای تولید ارائه میداد. فروشگاههای عرضه کالا طرحها را میدیدند و سفارش خرید میدادند. ما هم چون 2نفره نمیتوانستیم آنها را تولید کنیم به این فکر افتادیم با آموزش به دیگران کاری کنیم که هم تولیدمان بالا برود و هم اشتغال ایجاد کنیم. کارگاه کرج را با حداقل امکانات تجهیز کردیم و در مدت یک سال به 5نفرآموزش دادیم که چگونه کار کنند و کیف و مصنوعات چرمــــــی بسازند.»
دستکم 15نفر ازسوی این 2جوان در کارگاهشان که آن زمان فقط با یک چرخ کار میکرد، آموزش دیدند. طولی نکشید که کارشان رونق گرفت و تقاضای خرید روز به روز بیشتر شد. برای همین فکر بکارگیری نیرو بهصورت دورکاری و ایجاد اشتغال درخانه برای خانمها به ذهنشان خطور کرد.
معروفی در اینباره میگوید: «وقتی دیدیم که تقاضای خرید بالاست و نمیتوانیم با نیرویکاری که درکارگاه داریم به موقع همه تقاضاها را پاسخ دهیم، به این فکر افتادیم به خانمهای خانهدار آموزش بدهیم تا وارد کار تولید محصول شوند. این کار انجام شد و تعدادی از خانمها که خیاطی بلد بودند و میتوانستند کارمان را به خوبی انجام بدهند با گرفتن دستمزد سفارشها را تولید کردند. کارمان به جایی رسید که ماهانه 25میلیون تومان محصول تولید میکردیم.»
بازاریابی در روز بازارها
شاید باور نکنید که برخی اجناسی را که در ویترین فروشگاههای بزرگ دیده میشود میتوان در روز بازارها پیدا کرد، البته با قیمتهایی بسیار پایینتر. برای همین است که برخی شهروندان به جای پاساژ گردیهای معمول، سری به این بازارها میزنند و کالای مدنظرشان را با کیفیت و قیمت مناسبتر از مغازهها تهیه میکنند. مونا و شریکش از جمعه بازارها برای معرفی و فروش محصولاتشان استفاده کردند و آنطور که میگویند موفقیتشان را مدیون حضور در این بازارها هستند. معروفی در اینباره میگوید: «برای معرفی هرچه بهتر کالاهایی که تولید کردیم، در نمایشگاههای مختلفی که در شهرهای مختلف برگزار میشد شرکت میکردیم. با وجود هزینههای زیادی که برای نمایشگاه پرداخت میکردیم، معمولاً فروش چندانی نداشتیم. یک بارتصمیم گرفتیم به جای شرکت در نمایشگاهها به جمعه بازار پارکینگ پروانه برویم و آنجا خودمان را معرفی کنیم. باور کردنی نبود، به محض اینکه بساطمان را پهن کردیم، تا آخر شب هرچه کالا با خود برده بودیم، فروختیم. حتی سفارش کار هم گرفتیم و به همین سادگی برای خودمان سری در جمعهبازار پیدا کردیم.»
تلاش 5 ساله برای رسیدن به موفقیت
فقط 5سال زمان نیاز بود که با پشتکار معروفی و بابایی، ایده تولید محصولات چرمی خانگی تبدیل به تولید محصول در کارگاهی شود که هم ایجاد اشتغال کند و هم درآمدزا باشد. ایدهای که با سرمایه 50هزار تومانی اولیه آغاز شد و این روزها تبدیل به کارگاهی شده که دستکم 50 میلیون تومان سرمایه دارد. مونا بابایی در اینباره میگوید: «هیج شغلی پیدا نمیکنید که با چنین سرمایهای در مدت 5سال بتواند به چنین سودی برسد. اگر از ما حمایت شود میتوانیم فرصت شغلی بیشتری ایجاد کنیم و به جای 15نفر، از نیروی کار بیشتری استفاده کنیم. تا امروز از هیچ نوع تسهیلات بانکی استفاده نکردهایم. تنها با اتکا به ایدههایی که داشتیم کارمان را به اینجا رساندیم. امیدوارم بتوانیم روزی در یکی از خیابانهای شهر مغازهای داشته باشیم تا بتوانیم مشتریهایی را که برای خرید میآیند در فضای کارگاهی بهصورت چهره به چهره با روند تولید محصول آشنا کنیم.»
نشان تجاری و تبلیــغ در فضای مجازی
شرکتهای بزرگی درحوزهای که بابایی و معروفی محصول تولید میکنند، فعالیت دارند. نبود سرمایه کافی باعث شده آنها با وجود ایدههای خوب و منحصربهفردی که دارند نتوانند آنطور که باید کارشان را توسعه بدهند. برای همین است که این 2جوان هممحلهای برای استمرار کارشان به این فکر افتادهاند که در تولیداتشان، هر روز نمونهای جدید طراحی و تولید کنند. گاهی وقتها آنقدر درگیر کار میشوند که عکس یا نشانهای از محصول منحصربهفردشان نگرفتهاند. معروفی میگوید: «برای معرفی توانمندیهایمان، نشان تجاری خودمان را با عنوان «دیا» در فضای مجازی معرفی کردهایم. البته تا امروز از طریق فضای مجازی خیلی مشتری جلب نکردهایم و فروشگاههای شهر و مشتریهایی که قبلاً از محصولاتمان خریده کردهاند برایمان مشتری میفرستند. فکر میکنم در کنار توجه به این موضوع باید با تغییر رویکردی که میان مردم در استفاده از فضای مجازی ایجاد شده، استفاده از بستر فروشگاههای اینترنتی را بهعنوان یک اولویت برای توسعه کارمان در نظر بگیریم. امیدواریم با استفاده از این امکان، هم بیشتر معرفی شویم و هم فروش کالای ما که کاملاً ایرانی است بیشتر شود.»
صبحانه
ارسال دیدگاه