به گزارش مازند اصناف فصل بهار، فصلی پر از شادی و زیبایی است، فصلی که طبیعت با لباس تازهاش به رهگذران، عطر خوش بهار نارنج را هدیه میکند و زمین زیباییش را سرمه چشمان مسافران در حال گذرش میکند.
فصل بهار گرچه فصل آسودن است اما مردمانی هستند که گرچه روز بزرگداشتشان در همین روزهای تولد شکوفههاست اما خود نه عطر شکوفهها را بهدرستی حس کردند نه نفسهایشان رنگ بهاری به خود گرفت.
مردمانی از جنس گذشت و فداکاری که تنها گمنامی را با خود همراه کردند، مردمانی که گرچه چرخهای این سرزمین را با دستان خستهشان به حرکت درمیآورند اما چرخهای زندگیشان به سختی میگذرد.
مردانی که سیاهی دستانشان همان بزرگی پنهان شده در چهره خستهشان را نمایان میکند، مردانی که گرچه گاهی به فراموشی سپرده میشوند اما از بزرگی شغلشان کاسته نمیشود.
اول مه روز جهانی کار و کارگر نامیده شد و در ایران نیز روز 11 اردیبهشت، روز بزرگداشت کارگران نام گرفت؛ روز بزرگداشت انسانهایی که گرچه تلاششان سرافرازی این خاک است اما بهندرت یادی از آنها میشود.
انسانهایی که در گوشه کارخانهای قدیمی به کار مشغول هستند و در میان آهن و ماشین، سپیدی مو میشود مهمان پیشانی چروکیدهشان، مردانی که چرخ تولید داخلی را میچرخانند تا افتخار ایران را فریاد کنند.
مردانی که بر روی سکوهای نفتی در سختترین شرایط شغلی برای آسان نفس کشیدن من و تو جوانیشان را زیر حجم خروارهای مشقت گم میکنند.
مردانی که غیورانه در دل معادن برای روی سفیدی مردمان سرزمینشان، سیاهی ارمغان پیکرشان میشود، مردانی که این روزها داغدار از خودگذشتگیشان هستیم، مردانی گمنام که بیصدا پر کشیدند.
گرچه مدت اندکی از بزرگداشت بزرگی این زحمتکشان میگذرد، اما آیا بهدرستی قدر زحمتشان را دانستیم؟
کارگرانی که هر کدام دستی بودند بر پیکره این درخت و ریشههایی بودند، تا استحکام را برای راست قامتی این پیکر به ارمغان آورند.
قراردادهای کار نابرابر، حقوق اندک، شرایط کاری سخت و ... بارها از سوی کارگران مختلف فریاد شد اما دستان کمکرسان، گاهی فراموش میکردند که اینجا هم چشمی دست یاریشان را میطلبد.
لقمههای نابرابر بر سر سفرههای این کارگران گاهی خستگی را بر چهرهشان قابکرده جا میگذاشت تا یادشان بماند که دستانشان باید بیشتر و بیشتر چروکیده شود و قامتشان بیشتر و بیشتر خمیده شود تا خجالتزده چهره پر از اشک فرزندانشان نباشند.
امروز این معدنچیان پرکشیدند تا یادمان بیاید چرخهای اصلی کشور با همین پیچ و مهرههای کوچکی میچرخد که گرچه به چشم نمیآیند، اما نبودشان میشود خرابی و از کار افتادگی یک کارخانه بزرگ.
کاش کمی هم به فکر اقشاری بودیم که مظلومانه از یاد رفتند و تنها وقتی که جانشان را برای آسودگی ما دادند تازه یادمان آمد که آنها هم بودند.
کاش کمی تنها کمی، شنواتر و بیناتر میشدیم تا نفس کشیدن پر از زحمت این زحمتکشان را درک میکردیم،کاش کمی هم بیصدا فریاد کردن این زحمتکشان را میشنیدیم تا روزی داغی نشوند بر دلمان.
صائمه یوسفی گلافشانی
فارس
ارسال دیدگاه