حکایت دولتی شدن یادواره های شهدا در مازندران و غربت شهدا از بی هنری متولیان
يادداشت

حکایت دولتی شدن یادواره های شهدا در مازندران و غربت شهدا از بی هنری متولیان

<p style='text-align: justify;'><span style='font-family: Tahoma;'>یادواره 1100 شهید شهرستان ساری با تبلیغات گسترده و صرف هزینه های سنگین در حالی برگزار شد که خروجی فرهنگی این یادواره، ویژه نامه ای در حد کاغذ دیواری دوران دبستان! بود.<br /> </span></p>

به گزارش مازند اصناف و به نقل از رزمندگان شمال، با گذشت 24 سال از پایان جنگ تحمیلی سومین یادواره شهرستان ساری با سخنرانی آیت الله احمد خاتمی و مداحی حاج صادق آهنگران صبح روز پنجشنبه در مصلی امام خمینی ساری برگزار شد.

صرف نظر از زحمات شبانه روزی مسئولین ستاد یادواره و کیفیت مراسم؛ بخصوص سخنرانی شیوا و مداحی دلنشین، اما نکته تاسف برانگیز این یادواره، خروجی فرهنگی آن در قالب نشریه ای در قطع کوچک و در حد کاغذ دیواری دانش آموزان دبستانی بود که بجز سخنان مسئولان یادواره و چند قطعه شعر و روایت کوتاه عیر مرتبط با شهدای ساری، اما اشاره ای به حماسه آفرینی های سرداران و 1100 شهید مرکز مازندران و نیز صدها جانباز، آزاده و ایثارگر این دیار نداشت! و نکته جالبتر اینکه برگه داخلی این ویژه نامه هم توزیع نشد!

براستی آیا بعد از گذشت 24 سال از پایان دانشگاه دفاع مقدس، نباید گفتمان ناب سرداران نوری، علمدار، دوامی، نبوی، بهرامی، درویشی، و بیش از هزار شهید لاله گون مرکز مازندران و همچنین خاطرات ناب یادگاران دفاع مقدس ساری در نشریه یا کتابچه ای وزین و در شأن شهدا در یادواره ی متعلق و مزین به نام آنها به نسل حاضر ارائه شود؟!

حقیقتاً سخنان گزارش کاری مسئولان مهم تر بود یا سیره ی سردارنوری که وقتی حکم قائم مقامی وزارت راه در جبهه به او ابلاغ می شود با نگاه به تصاویر همرزمان شهیدش، آن حکم را پاره می کند و می گوید «به وزیر بگویید: علیرضا نوری ساروی آنقدر در جبهه ها می ماند تا شهید شود.» براستی چند نفر از مردم شهیدپرور ساری این روایت را شنیده اند؟! و یا اصلاً شهید نوری را می شناسند!؟

براستی سخنان تکراری مدیران، تاثیرگزارتر بود یا گفتمان سردار نبوی که وقتی چند روز بعد از مراسم عقدش خواست راهی جبهه شود، اشک های همسرش را با چفیه پاک کرد و گفت: «زهرا جان! می دانم در این شرایط دوری من برایت خیلی سخت است، اما من باید به فکر عروس وطن باشم. تو اینجا، جایت امن است، اما به آن عروس دارد هتک حرمت می شود. صبور باش تا برگردم.» براستی کدام نسل سومی ساری سخنان این آزاد مرد غیرتمند را شنیده است؟!

حقیقتاً تصاویر مسئولان پیام داشت یا تصویر پارچه نوشت خانواده شهید رمضان بابایی که بعد از شهادت فرزندشان نوشتند: «رمضان جان! دامادی ات مبارک» و یا تصویر شهید عبدالحمید رحیمی که در یک دستش قرآن و دست دیگرش اسلحه در کنار تابلوی " همه ما باید در راه اسلام فدا شویم" درس ایثار و جهاد می دهد؟!

کدام نوجوان ساروی تصویر دانش آموز شهید حمید اندرخورا را دیده است که بخاطر جثه ی کوچکش، در هنگام شلیک آرپیچی همرزمش پاهای او را دو دستی محکم می گرفت تا شدت ضربه آرپیچی او را پرتاب نکند؟!

کدام زن و مرد این شهر، تصویر بازگشت پیکر مطهر شهید علی رمضانپور را دیده است که خانواده اش با چیدن سفره ی عقد، بر روی دیوار اتاق دامادی اش نوشتند«حجله ی عشق ببندید که علی آمد»؟!

براستی کدام نسل سومی ساروی می داند که معلم شهید شهرش؛ سید حمید هاشمی در اوج حملات گسترده دشمن در شلمچه، آخرین خواسته اش را روی کاغذ می نویسد و به فرمانده اش می دهد« سلام من را به امام برسانید. به امام بگوئید ای کاش بعد از شهادتم و هنگام دفن جنازه ام ، مقداری از خاک زیر نعلینش را بر چهره ی خونینم می پاشیدند تا در روز قیامت افتخارم این باشد که خاک پای امام هستم.» و لحظاتی بعد از نگارش این نامه با تیر مستقیم تانک به شهادت می رسد.

حقیقتاً بعد از گذشت 24 سال از جنگ چرا باید امثال سردار بهرامی که فرمانده فعلی سپاه (سردار جعفری عزیز) از نیروهای او و سردار نوری بود، حتی در روستا و شهر و دیارش این چنین غریب و ناشناخته بماند؟! چند نوجوان و جوان ساروی می داند که سوسنگرد را به نام حسین بهرامی می شناسند، و به تنهایی و در تاریکی شب در محاصره تانکهای دشمن آنقدر جنگيد تا سلاحش ديگر گلوله نداشت و در لابلاي تانكهاي عراقي، رقص عاشقانه ی خون به راه انداخت.

براستی آیا ستاد یادواره شهدا حداقل نمی توانست کتاب های متعدد کنگره شهدای مازندران خاصه شهدای ساری را بجای این بولتن نامه، در کنار یک عدد مهر نمازی که دادند، در بسته ی فرهنگی مهم ترین ضیافت فرهنگی سالانه ی شهر جای می داد؟!

و البته در کمال تاسف باید گفت هفته گذشته نیز در یادواره شهدای فریدونکنار، غربت و مظلومیت شهدا در اوج بی مسئولیتی و بی هنری متولیان، متجلی شد و یک بروشور A4 که اسامی بیش از 30!! دستگاه اجرایی برای تشکر در آن گنجانده شده بود، تنها نشریه فرهنگی ستاد یادواره آن شهر بود، شهری که سردار بصیرت؛ حاج حسین بصیر، شهید شاخص آن دیار است.

مطمئناً با وجود این مدیران و متولیان فرهنگی، سریال مظلومیت 10 هزار شهید مازندران و هزاران جانباز و آزاده و ایثارگر نسل ایثار ادامه خواهد داشت...

و اما در پایان، به عنوان جوان دلداده فرهنگ ایثار و شهادت ، عرایضم خطاب به فرمانده عاشورایی سپاه کربلا و مدیرکل ارزشمند کنگره شهدای مازندران که به حق چهره ی ماندگار ادبیات پایداری در مازندران است، می باشد:  یادگاران گرانقدر دفاع مقدس و نسل ایثار، همانگونه که در سال گذشته در همین ایام از شما استدعا کرده بودیم نگذارید یادواره های شهدا تریبون سیاسیون و کاندیداهای انتخاباتی شود، این بار هم با همت و تدبیر همیشگی تان نگذارید یادواره شهدایی در مازندران بدون خروجی فرهنگی در خور شان و جایگاه شهدا و بدون درج نام و عکس و مهمتر از همه رسم و سیره ی آنها برگزار شود. نگذارید یادواره شهدا دولتی و توسط مدیران برگزار شود. براستی سهم دانشجویان انقلابی و قشر فرهیخته و پژوهشگر، انجمن های اسلامی دانش آموزان، هیئت های مذهبی، کانون های فرهنگی، پایگاههای مقاومت بسیج و مهم تر از همه خانواده های معظم شهدا و ایثارگران در برگزاری یادواره شهدای شهرشان چیست؟!


ارسال دیدگاه