به گزارش مازند اصناف و به نقل از بلاغ-نظریه مقاومتresistance theoryبه عنوان یک نظریه رهایی بخش در قالب پارادایم برخورد با سلطه و مبتنی بر قدرت روایت انقلاب اسلامی از متن اسلام ناب محمدی(ص) و با هدف غربزدگی زداییdeweternoxicationاز نظام بین الملل تئوریپردازی شده است.
1) مقدمه: در زمانه ما دانش سیاسی در معرض بحران های شالوده شکن فراوان قرار گرفته است. روشنفکر ما در سده اخیر کاریکاتور روشنفکر قرن هجدهم اروپا بود. او قدرت از بین بردن و پوشاندن گذشته و بنای جدید را نداشت. او در ابتدا مأمور بود که به قواعد و معاملات غربی لعاب احکام شرعی و آداب قومی بدهد و کالای آورده غرب را به خیال خود موجه و مقبول سازد، یا آن آداب را در مقابل آداب دینی و قومی ترویج کند. در این پیشامد، تاریخ جدید ما و مظهر آن (که روشنفکر بود) مسخ شد. این روشنفکر در این حالت مسخ شدگی تفکر نمی کرد. او کتاب و مقاله می نوشت، اما در نوشته اش نشان عقل اروپایی و حتی خط و ربط نوشته های روشنفکران اروپایی نبود. این روح ساری که از صد سال پیش در روشنفکران ما دمیده شده است، عین روح اروپایی نیست و با روح قدیم خودمان هم نسبت ندارد. این یک روح غربی و غرب زده عقیم است(داوری اردکانی، 1361: 49). از این رو، در این عالم تخیلی، صدر تاریخ شکل گیری «انسان متجدد» ایرانی، ذیل تاریخ شکل گیری «انسان متجدد» غربی و نه با عقل و تجریه ایرانی و اسلامی قرار گرفت.
فضای سیاسی بسته و نقدناپذیری که در 10 سال آخر سلطنت رضا شاه و 25 سال آخر سلطنت محمدرضاشاه بر جامعه حاکم بود، مانع از حضور علمای علم سیاست در صحنه سیاسی و ورود تحلیلگران و سیاست پژوهان به عرصه مباحثات سیاست و حکومت می شد؛ مگر این که در تأیید و توجیه اقدامات نظام سیاسی حاکم باشد(ازغندی،1383: 88-87). در چنین دورانی، قدرت سیاسی و قدرت ناشی از برخی گفتمان های تمامت گرا، انسدادطلب و تقلیل گرا، سایه سنگین خود را بر کنشی به نام «تولید علم» در جامعه ما افکنده بود. در صورتی که اسلام برخلاف رهیافت نیکولودی برناردو ماکیاولی(1527-1469)، بنیانگذار علم سیاست، که سیاست را به مثابه علمی مستقل از مذاهب و اخلاقیات به کار می برد، «سیاست را عین دیانت، و دیانت را عین سیاست» می داند. اما نظام آموزشی و پژوهشی ما در مسیر تولید اندیشه و نظریه بومی با رویکرد ایرانی- اسلامی کماکان با مشکلات عدیده ای از جمله فقدان ایجاد نگرش های راهبردی و بلندمدت در مطالعه مسائل سیاسی؛ کم توجهی به نظریات غیررسمی و ملی از سوی مراکز تصمیم ساز؛ کم توجهی به میراث فکری اندیشمندان جهانی در حوزه مطالعات ملی؛ گرایش به حامی پروری در آموزش و پژوهش علم سیاست؛ تولید مداوم نهادهای موازی آموزشی و پژوهشی با کارکرد مشابه؛ عدم تناسب رشد دانش آموختگان با نیازهای ملی و برنامه های کلان توسعه؛ کم توجهی به کیفیت آموزش و پژوهش در حوزه مطالعات ایران؛ بیکاری وسیع و روبه تزاید دانشجویان دانشگاههای دولتی؛ تداوم نگاه پوپولیستی به سیاست در عرصه کاربرد نظریات؛ عدم پویایی و نوزایش علم سیاست به ویژه در حوزه مطالعات ایران دسته و پنجه نرم میکند.(غفاری و شریعتی، 1388: 525)
با پایان قرن بیستم، گرایش های کلی، صوری، فرازمینه ای، علم گرایانه و مدعی عینیت، بیش از پیش جای خود را به معرفت های مکانی و زمینه ایcontextualو نظریه پردازی های بومی به ویژه در حوزه علوم اجتماعی و سیاسی داده است.ایران اسلامی جامعه ای «چندپسائی» است، جامعه ای پسا انقلابی که در عین حال، پسا استعماری و پسااستبدادی نیز هست. نهادها، فرآیندها و ساختارها در بطن چنین وضعیتی با مختصات خاص آن بایستی مدنظر باشند. نوع دانش نیز تابعی از الزام معرفتی است. «دانش رهایی بخش» اصیلترین دانش سیاسی است. وجه مهم ایرانی بودن چنین علمی، مطالعه هستی شناسی شرایط اجتماعی-سیاسی ایرانیِ پساانقلابی به عنوان محور تفحصات است، تا آرزوها و خواسته ها را روشن سازد(منوچهری، 1388: 77-75).
اما الگوهای ضددولت و ضدهژمونی در منطقه غرب آسیا که اصلی ترین حوزه های جدال استراتژیک علیه غرب و فرآیندهای غربی شدن را درون خود جای داده، در این منطقه معنا و مفهوم خاص خود را جدای از گفتمان مسلط غربی پیدا کرده است. امروزه فرآیندهای بین المللی که مبتنی بر قالب های ضدهژمونیک است، بر ابزارهای خشونت آمیزی که در غرب آسیا (خاورمیانه) وجود دارد، متکی است. در چنین شرایطی آمریکایی ها به گونه اجتناب ناپذیری با نیروهای مقاومت گرا روبرو هستند و مقاومت به عنوان جلوه اصلی چهره خاورمیانه تلقی می شود. بنابراین آمریکا، امنیت خود را در معرض چالش هایی می بیند که در خاورمیانه هویت می یابند(سلیمانی پورلک ،1390: 93). منشأ این چالش ها از یکسو وضعیت داخلی کشورهای منطقه است و از سوی دیگر به «علایق متعدد و متنوع غرب و برخورد آنها با مفاهیم اسلامی مربوط می شود که سبب شده است اسلام به موضوعی محوری در سطح بین المللی و به ویژه در مباحث امنیتی غرب تبدیل شود»(متقی، 1384: 5).
تمدن اسلامی آرمان مشترکی فراهم کرد که کلیه مسلمانان می توانستند به نام مقاومت در برابر دست اندازی های غرب به آن توسل جویند. حتی اگر این امر در متوقف ساختن تحرکات امپریالیستی غربی ها توفیق حاصل نمیکرد، نوعی خاطره فرهنگی مبتنی بر سرنوشت مشترک پدید می آورد که از بین رفتنی نبود. اروپاییان توانستند با ایجاد تفرقه، اقوام آفریقایی، آسیایی و آمریکای لاتینی را تحت سیطره خود قرار دهند و آنان مقهور قدرت غربی ها شدند. مقاومت متحد و فراملیتی در میان این اقوام، در غیاب یک نهاد قومی یا فرهنگی مشترک، به دشواری حاصل می شد.
بااین وجود در این یکصدسالی که علوم انسانی در ایران تأسیس شده، کمتر مشاهده شده که اساتید ایرانی یک فکر، یک نظریه، یک پژوهش اصیل، یک مطالعه جدید و بکر و در مجموع یک کار ارزنده و متحول و در استانداردهای بین المللی از خود ارائه دهند.
2) مبانی فرانظري اسلام در روابط بین الملل:
تمامی نظریه های روابط بین الملل اعم از جریان اصلی اثبات گرا و جریان انتقادی فرااثبات گرا بر مبانی فرانظری خاص(هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی) استوار هستند. از این رو پردازش یک نظریه اسلامی روابط بین المللی(نظریه مقاومت و برخورد با سلطه) نیز مستلزم تعیین و تبیین رهیافت فرانظری آن در چارچوب جهان بینی اسلامی است، که در ذیل در سه بخش مجزا مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرند:(دهقانی فیروزآبادی، 1389: 96-49؛ دهقانی فیروزآبادی، 1391: 47-9 و علیخانی،1391: 75-49؛ علیخانی،1390: 38-11 )
4-1) مبانی هستی شناسانه و انسان شناختی:
موضوع اصلی هستی شناسی، بررسی سرشت واقعیت اجتماعی روابط بین الملل و اجزا و عناصر تشکیل دهنده آن است. در جهان بینی اسلامی، برخلاف واقع گرایی مادی و متعارف، هستی و وجود (واقعیت) مساوی ماده و جهان فیزیکی نیست، بلکه متافیزیک نیز واقعیت و حقیقت دارد. اگرچه دو بخش و بعد فیزیکی و متافیزیکی جهان هستی مورد توجه و تأکید قرار می گیرد ولی قلمرو و گستره متافیزیک، بسیار فراتر از جهان فیزیکی است که صورتی از آن به شمار می رود(علم الهدی، 1388: 14).
یکی از ابعاد مهم رویکرد هستی شناختی اسلامی، اصل توحید و وحدت، در جهان هستی است. توحید، نخستین اصل اعتقادی اسلام است. به طوری که بسیاری از آیات و روایات، ناظر بر اصل توحید است. توحید متضمن باور به این مهم است که هستی حقیقی و وجود مطلق ذات اقدس باری تعالی است که همه هستی ها و موجودات، از او ناشی می شود. همه عالم آفریده و وابسته به وجود و اراده واجب الوجود قادر متعال و علیم و حکیم است(طباطبایی، 1350: 8). از اینرو جهان هستی کل واحد است که مبدأ و مقصد آن خداوند متعال است. که به سوی مقصد واحدی در حرکت است(مطهری،1370: 134-125). نتیجه منطقی این بحث است که حق تشریع و حاکمیت، تنها از آن خداوند متعال است و هیچ کس بدون اذن و اجازه او حق تشریع و حاکمیت ندارد(طباطبایی و مطهری، 1350). چنانکه قران کریم می فرماید:«ما لهم من دونه من ولی ولایشرک فی حکمه احدا».(سوره نحل، آیه 26)
در این میان انسان شناسی از جایگاه و اهمیت ویژه ای در هستی شناسی اسلامی برخوردار است.اگرچه انسان نیز جزئی از جهان هستی است ولی دارای منزلت و مرتبت منحصر به فردی می باشد که او را از سایر موجودات و مخلوقات، متمایز می سازد. در چهارچوب این انسان شناسی، انسان از جسم مادی و نفس مجردی قوام یافته است که حقیقت واحدی را تشکیل می دهند که تجزیه و تفکیک ناپذیر است. در انسان شناسی اسلامی، همچنین فطرت به عنوان عنصر قوام بخش انسان و حقیقت مشترک هم، انسان ها تعریف و تعیین می شود. به طوری که انسان ها به رغم تفاوت های جنسی، قومی، نژادی، زبانی و ملی از طبیعت، ذات و فطرت مشترکی برخوردارند که حاکی از وحدت نوع بشر است(جوادی آملی، 1378: 206-204).
بر این اساس به رغم اشتراک در فطرت، به عنوان حقیقت مشترک انسانی، تفاوت ها و اختلافات واقعی دارند که آنان را از هم متمایز می سازد. به ویژه، در اثر اینکه فطرت آنان چگونه در عمل، فعلیت یابد، هویت های متفاوتی پیدا می کنند. انسان ها علاوه بر هویت فردی از هویت جمعی متعین و متشکلی در قالب گروههای اجتماعی مختلف مانند قوم، قبیله و ملت و امت برخوردار می شوند. به طوری که قرآن کریم به صراحت به این تنوع و تکثر اجتماعی اشاره می کند. اما در نهایت دو نوع هویت فردی «مومن» و «کافر» و دو هویت جمعی «کفار» یا «امت کفر» و «مومنان» و یا «امت مومن» در عرصه بین المللی تعین و تشکل می یابد. از آنجا که بر اساس قرآن، تنها دین حق و مقبول، نزد خداوند اسلام است، ایمان، همان اسلام بوده و مومن نیزمسلمان است، اما مومن در قالب امت اسلام به عنوان «امت وسط» متعین می شود. از این رو، روابط بین الملل در حقیقت، تعامل امت کفر(دارالاسلام) با امت اسلام(دارالاسلام) است.(دهقانی فیروزآبادی، 1389: 6-63)
4-2) مبانی معرفت شناسانه:
اصطلاح معرفت شناسی، از واژه یونانی «اپیستمه»، به معنای دانش و معرفت مشتق شده است. معرفت شناسی، فلسفه معرفت و دانش است که به توضیح امکان و چگونگی شناخت انسان می پردازد. در معرفت شناسی اسلامی مباحث و مسائل هستی شناسی بر معرفت شناسی تقدم و اولویت دارد. به طوری که معرفت شناسی انتقادی اسلامی بر هستی شناسی واقع گرا، جوهرگرا و توحیدی اسلام مبتنی و استوار است که آن را از رویکردهای معرفت شناسی اثبات گرا، تفسیر گرا، سازه انگار و واقع گرایی متعارف متمایز می سازد(محمدزاده، 1387: 37).
نظریه شناخت و معرفت شناسی اسلامی قائل به امکان شناخت است(مشیرزاده، 1385: 11-10). به گونه ای که انسان می تواند به حقیقت اشیاء و پدیده ها دست یابد و یقین حاصل نماید. تفکر و تدبر در آیات قرآن کریم آشکار می سازد که این کتاب آسمانی به عنوان مهمترین و معتبرترین منبع معرفت، به امکان شناخت قائل است. زیرا علاوه بر اینکه بیان می دارد خداوند دانا همه حقایق را به انسان آموخت، او را به تدبر و تفکر در جهان هستی و تأمل در عالم وجود فرا می خواند. از این رو، یکی از مهمترین اصول و پیش فرض های معرفت شناسی اسلامی، اصالت درک واقعیت و شناخت حقیقت است. وجود انسان، آمیخته با معرفت است و وقوع آن یکی از پیش فرض های هر انسان متعادل می باشد؛ زیرا، اصل و سرچشمه معرفت وجود و هستی و روابط وجودی است(محمدزاده، 1387: 52).
با این وجود، در معرفت شناسی اسلامی، برخلاف معرفت شناسی تقلیل گرایانه غربی یعنی تأکید بر خردگرایی و تجربه گرایی، شناخت به یکی از دو معرفت عقلی یا تجربی محدود و منحصر نمی شود، بلکه هر دو نوع شناخت عقلی و تجربی معتبر است. اما علاوه براین دو، معرفت شهودی و وحیانی نیز از اعتبار و اهمیت بسیاری برخوردار است. به تعبیری معرفت شناسی خردگرایی و تجربه گرایی را برای کشف حقیقت لازم، اما کافی نمی داند؛ زیرا در معرفت شناسی اسلامی مبتنی بر اصل توحید و وحدت ساختاری انسان، جهان و انسان، حقایقی تجزیه ناپذیر و تفکیک ناپذیرند که درک اصل حقیقت آن از طریق هر یک از عقل یا حس (تجربه) به تنهایی امکان پذیر نیست. فراتر از این، نظریه پردازی و شناخت نظریه پرداز یا فاعل شناسا، از علایق، سلایق، نیازها، باورها، پیش دانسته ها، مفروضات و تجربه های او تأثیر می پذیرد. همچنین، محیط طبیعی و اجتماعی فاعل شناسا و نظریه پرداز، شناخت و نظریه وی را تحت تأثیر قرار می دهد (مطهری، 1368: 4-31).
برخلاف رویکردهای مادی گرا و تجربه گرا که با جدایی عین و ذهن یا جسم و روح و مقدم و مرجح داشتن ماده بر روح، واقعیت ها را به واقعیت های مادی عینی محدود می کنند، در نظریه شناخت شناسی اسلامی واقعیت های غیرمادی نامحسوس و ناملموسی نیز وجود دارند که موضوع یا متعلق شناخت قرار می گیرند. در معرفت شناسی اسلامی، شناخت حضرت حق، هدف غایی خلقت و انسان است.
مرجعیت معرفتی عقل و وحی به عنوان دو منبع شناخت در معرفت شناسی اسلامی، موجب می شود نظریه اسلامی روابط بین الملل رویکرد و ماهیتی انتقادی یابد؛ چون عقل، خود به دو نوع نظری و عملی تقسیم می شود. عقل نظری عبارت از ادراک مفاهیم یا تصورات و تنظیم و تدوین قضایا یا تصدیقات و تعیین صدق و کذب آنها یا داوری است. عقل نظری، شامل ادراکاتی می شود که انسان از هست ها و واقعیت های روابط بین الملل کسب می کند. عقل عملی نیز به ادراک شناخت و داوری می پردازد؛ اما این ادراک، شناخت و داوری مربوط و معطوف به بایدها و نبایدها و عمل و کنش اختیاری و ارادی فاعل انسانی است، به گونه ای که عقل عملی در مورد پدیده ها و کنش هایی که با اراده و اختیار فاعل انسانی پدید می آیند به قضاوت و داوری می پردازد. از این رو، پدیده های بین المللی و نظام بین الملل نیز که ناشی از کنش اجتماعی انسان است در معرض داوری عقل عملی او قرار دارد. کارکردی که باعث می شود نظریه اسلامی روابط بین الملل، فراتر از توصیف و تبیین هست های بین المللی به داوری در مورد این پدیده ها و بایدها و نبایدهای روابط بین الملل نیز بپردازد و ماهیتی انتقادی بیابد. همچنین، عقل عملی از طریق ابداع و اعتبار مفاهیم و معنای اجتماعی، وضعیت، نظم و رفتار آرمانی و مطلوب بین المللی را ترسیم می کند که مبنای داوری در مورد وضع و نظم موجود و نقد آن را فراهم می سازد. اعتبار و مرجعیت معرفتی وحی در معرفت شناسی اسلامی نیز به نظریه اسلامی روابط بین الملل، ماهیت و خصلت انتقادی می بخشد(دهقانی فیروزآبادی، 1389: 4-83).
بنابراین نظریه اسلامی روابط بین الملل یک فراروایتmeta-narrative است که درصدد کشف، توصیف، تبیین و تفسیر قواعد و قوانین حاکم بر روابط و نظام بین الملل از یک سو و سپس تدوین، توجیه و تجویز قواعد و نظم بین المللی آرمانی و مطلوب از سوی دیگر است. لذا با عنایت به نقش و تأثیر مقتضیات زمان ومکان در اجتهاد و استنباط احکام از منابع اسلامی، امکان تغییر و تحول در شیوه تفکر و نظریه پردازی در شرایط متحول زمانی و مکانی وجود دارد. این تأثیر و تحول به ویژه در روش اجتهاد و استباط احکام در حوزه های منطقه الفراغ(نظریه شهید سیدمحمدباقر صدر) رخ می دهد.(دهقانی فیروزآبادی، 1389: 7-82)
4-3)مبانی روش شناسانه:
روش شناسی نیز مانند معرفت شناسی به چگونگی شناخت و معرفت انسانی می پردازد، اما ماهیت عملی و کاربردی دارد. روش شناسی، بر روش ها، شیوه ها و سازوکارهایی که انسان می تواند برای شناخت جهان، اعم از طبیعی و اجتماعی از جمله روابط بین الملل، استفاده کند، تأکید و تمرکز می کند. از این رو، معرفت شناسی و روش شناسی در نهایت، به هم مرتبط می شوند؛ زیرا معرفت شناسی به حیثیت و بُعد فلسفی چگونگی شناخت هستی و روش شناسی، به جنبه کاربردی و عملی چگونگی شناخت آن می پردازد که ابعاد و وجوه یک امر واحد هستند؛ لذا تفکیک مباحث معرفت شناسی از روش شناسی اگر غیرممکن نباشد، بسیار سخت و دشوار است. به همین دلیل، معمولاً این دو مبحث با هم طرح و بررسی می شوند.
با توجه به اعتبار هر یک از سه منبع معرفتی حس، عقل و وحی در حوزه ها و شاخه های مختلف علوم انسانی مانند فقه، فلسفه، کلام، اخلاق، عرفان و تفسیر ممکن است از هر یک از این روش ها استفاده شود. از این رو، روش های درون دینی نقل گرایی یا ظاهرگرایی، اخبارگری، روش شهودی، روش کلامی-فلسفی، عقل گرایی، روش تفکیکی و روش ترکیبی شکل گرفته اند. اگر بر مبنای رویکرد اجتهادی و استنباطی به علم و نظریه روابط بین الملل اسلامی بنگریم، حوزه روابط بین الملل در چهارچوب فقه سیاسی قرار می گیرد. زیرا فقه سیاسی متولی تنظیم و تدوین معاملات و تعاملات جامعه اسلامی با جوامع غیرمسلمان و به طور کلی سیاست جهانی و روابط بین الملل است؛( شریعتمداری جزائری، 1385؛ علوی،1387؛ جوادی آملی، 1388).از این رو، اصول فقه را می توان علم روش شناسی فقه سیاسی تلقی کرد که از روش های تعریف شده ای برای استنباط احاکم فقهی در حوزه روابط بین الملل از منابع چهارگانه کتاب، سنت، اجماع و عقل بهره می گیرد. مهمترین ویژگی های روش شناختی فقه سیاسی موجود عبارتند از نص و نقل گرایی، سنت گرایی و عقل گرایی(علیخانی، 1386: 53-47).
اما از آنجا که یک نظریه روابط بین الملل در معرفت شناسی اسلامی، لزوماً و انحصاراً در قالب فقه سیاسی و با رویکرد اجتهادی، پردازش نمی شود، می توان از روش شناسی و روش های متداول در کلیه حوزه های علوم اسلامی استفاده کرد. از این رو، باید کلیه روش های برون و درون دینی که می تواند به ارائه یک نظریه اسلامی روابط بین الملل کمک کند، مورد توجه و استفاده قرار داد. البته باید توجه داشت که منظور، روش هایی است که در چهارچوب مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی اسلامی قرار دارد و با آنها ناسازگاری و تعارض ندارد.
بنابراین، در چهارچوب هستی شناسی و معرفت شناسی وحدت گرای تشکیکی، که در حکمت متعالیه صدرایی تکامل یافته است و با توجه به اعتبار و مرجعیت منابع چهارگانه حس، عقل، دل و وحی، امکان به کارگیری کلیه روش های تجربی (استقرایی)، عقلی(قیاسی)، تفسیری، نقلی، شهودی، فلسفی-کلامی، و فلسفی برای پردازش یک نظریه اسلامی روابط بین الملل وجود دارد؛ به طوری که در روش شناسی وحدت گرای تشکیکی، برخلاف سایر روش شناسی های وحدت گرا، مانند اثبات گرایی، بر استفاده انحصاری از یک روش تأکید و تمرکز نمی شود. بلکه در این روش شناسی با تلفیق منطقی روش های رایج در حوزه ها و شاخه های مختلف علوم اسلامی از معارف و یافته های آنها به طور منظم و سیستماتیک برای پردازش نظریه اسلامی روابط بین الملل استفاده می شود. فراتر از این، امکان به کارگیری روش های برون دینی مانند روش تفسیری یا هرمنوتیک نیز وجود دارد(دهقانی فیروزآبادی، 1389: 9-88). از این رو، می توان روش تحقیق اسلامی و روش تلفیقی-ترکیبی حاکم بر مطالعات اسلامی را، روش جامع، متکثر و مشکک، متشکل از تجربه، عرفان، برهان و قرآن قلمداد کرد که نظریه اسلامی روابط بین الملل نیز از طریق آن ساخته و پرداخته می شود.
3) نظریه مقاومت
پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 (1979م.) که میشل فوکو از آن به تعابیر مختلفی چون «انقلابی با دست های تهی» (فوکو،1377: 43 و 64)و «ایران، روح یک جهان بی روح»(فوکو، 1379) و به عنوان نخستین انقلاب پست مدرن یاد کرده است، نه تنها موجب بروز تحولات عظیمی در سیستم و نظام بین الملل گردید، بلکه اعتبار کلیه مکاتب فکری و اندیشه ای در غرب بهویژه نظریه پردازان در زمینه بروز انقلابها و همچنین توضیح تحولات در سیاست و نظام بین الملل را به چالش کشاند و کارآمدی روش شناسی پوزیتویستی در سیاست بین الملل را کاهش داد. هیچ یک از مکاتب فکری قرن بیستم اعم از مکتب های رئالیستی، مارکسیستی، لیبرالیستی، رفتارگرایان، مدرنیسم و حتی ما بعد مدرنیسم قادر به پیش بینی و تحلیل حوادث و اتفاقاتی که منجر به پیروزی، تداوم و گسترش انقلاب اسلامی و همچنین اقتدار روزافزون جمهوری اسلامی که مولود انقلاب بود نگردیدند.
میشل فوکو در تعبیری دیگر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران را در قالب «انقلاب به نام خدا» نامید. در حالی که هیچ یک از نظریه پردازان روابط بین الملل وقوفی نسبت به نقش سیاسی، هنجاری و ارزشی انقلاب ایران در فضای سیاسی منطقه ای و بین المللی نداشتند. در چنین شرایطی، طبیعی به نظر می رسد که جلوه هایی از بحران در فضای تحلیلی نظریات روابط بین الملل ظهور یابد.انقلاب ایران بیش از هر تحول سیاسی و اجتماعی دیگری بر سیاست بین الملل تأثیر گذاشته است. نشانه های آن را می توان در تأثیرگذاری بر اندیشه های روابط بین الملل، ظهور رهیافت های هویت گرا در روابط بین الملل، تأثیرگذاری بر توازن قدرت منطقه ای و فعال سازی گروههای اجتماعی به عنوان نیروهای تأثیرگذار بر سیاست بین الملل دانست. هر یک از مولفه های یادشده به عنوان مولفه جدیدی محسوب می شود که می تواند بر معادله قدرت و کنش بازیگران در سیاست بین الملل تأثیرگذار باشد. محور اصلی گفتمان جدید را زبان سیاست مقاومت اسلامی تشکیل می دهد.مولفه ای که تا دهه 1980م.، در رهیافت های سیاست منطقه ای و بین المللی هیچ گاه مورد توجه قرار نگرفته است(پوستین چی و متقی، 1390: 107-106).
بیتردید اسلام دیدگاه خاصی به روابط بینالملل در عرصهعمل و دانش و علم روابط بینالملل، از جمله نظریههای روابط بینالملل،دارد که شایسته بحث و بررسی نظری است. افزون بر این، اسلام و مسلمين نقشتعیین کنندهای در شکلگیری روابط بینالملل ایفا کردهاند. نخست، اسلام،به فراخور ماهیت سیاسی- اجتماعیاش، دارای قواعد و مقررات مشخص و معینیدر مورد چگونگی تعامل و رابطه امت اسلامی با سایر امت ها و ملت هاست. دوم،رابطه اسلام و مسیحیت در طول تاریخ تا به امروز یکی از مهمترین ابعادروابط بینالملل بوده است. سوم، احیای اسلام سیاسی در دورابن معاصر به ویژهپس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، اسلام را به صورت یک نیروی سیاسیتأثیرگذار در روابط بینالملل درآورده است.
بنیانگذاری رشته روابط بین الملل در فضای غلبه الگوهای اثبات گرایی و گرایش های برآمده از انقلاب رفتارگرایی در آمریکا بود،که در این فضا فرضیه های مادی گرایانه، واقع گرایانه و سودمندگرایانه آن را پذیرفت. لذا در بررسی نظریه های روابط بین الملل با توجه به نظریه های انتقادی فرااثبات گرا ،که قائل به علم رها از ارزش نیستند، باید به این نکته توجه ویژه ای مبذول داشت. از آن جا که به بیان استنلی هافمن، روابط بین الملل «متولد و رشد یافته آمریکا است» ، می بایستی به تأثیر عمیق این واقعیت بر اندیشه ها و نظریه های روابط بین الملل پرداخته شود، چرا که هر نظریه ای- به تعبیر رابرت کاکس- برای کسی و هدف خاصی است. بر این اساس نظریه انتقادی روابط بین الملل نیز «نظریه تغییر ناپذیری» را که می گوید شرایط اقتدار گریزی(آنارشیک) در روابط بین الملل لزوماً جوامع سیاسی را به مصیبتهای سیاست قدرت محکوم می سازد، نمی پذیرد. نظم حاکم مبتنی بر سیاست قدرت، طبق برداشت کاکس نوعی نظم جهانی چیرگی محور است که شکلهای معینی از سلطه سیاسی و اقتصادی را پدید می آورد. در یک کلام، نظم حاکم راه حل نارسایی برای مسئله وحدت و کثرت است، زیرا نمی تواند نوعی موجودیت جهان میهن و جهانشمول را ترویج کند(دیویتاک، 1995 :12-411) ریچارد اَشلی نیز در توافق با استدلال کاکس تصدیق می کند که حفظ نظم حاکم متضمن مناسبات سلطه است(Ashley,1983:477).موضوع مورد علاقه اشلی امکانات موجود برای توسعه نیروهای مخالف چیرگی در درون و علیه نظم مسلط است که قادر به راهبری به استقلال عمل بیشتر باشد.
کاکس بین شناخت حل کننده مسائل و شناخت آزاد سازنده(رهایی بخش)تمایز قائل است. اثبات گرایی یا شناخت حل کننده مسائل، در برابر شرایط موجود بین المللی –که بر پایه نابرابری قدرت است و بسیاری از افراد را نادیده می گیرد- مبتنی بر پیش فرض است. شناخت حل کننده مسائل اساساً محافظه کار است یعنی در پی آن است تا آنچه را که در حال حاضر موجود است بشناسد و نمی تواند به سوی شناخت ترقی بشری و آزادسازی که همان شناختی است که نظریه پردازان انتقادی به دنبال آنند رهنمون گردد(Cox,1981:126-55). نظریه پردازان انتقادی بر این اعتقادند که هدف شناخت آزادسازی بشریت از ساختار های ظالمانه جهان سیاست و دنیای اقتصاد که توسط قدرتهای هژمونیک به ویژه سرمایه داری آمریکا کنترل می شود، است. آنها می خواهند تا از چهره سلطه دنیای شمال ثروتمند بر جنوب فقیر پرده برداشته، لذا به دنبال سرنگونی سیستم اقتصادی و اجتماعی موجود است. اگر کاکس در مورد تناقضات درونی نظم موجود بین المللی به جنبش های اجتماعی اشاره دارد که می توانند از این تناقضات برای پیشبرد چالش هایی کارآمد علیه آن استفاده کنند و به نظم جهانی عادلانه تر دست یابند، دولت اسلامی به جنبش های اسلامی در قالب بسیج جهانی اسلام توجه می کند، زیرا آنها نیروی ضدهژمونیکی و نظام ظالمانه بین المللی را تحمل نمی کنند(صدقی، 1384: 91).
نظریه مقاومتResistance theoryبه عنوان یک نظریه رهایی بخش در قالب پارادایم برخورد با سلطه و مبتنی بر قدرت روایتNarrative Power انقلاب اسلامی از اسلام ناب محمدی(ص) و نظام بین الملل است. بدون شک چنین مقاومتی - مقاومت پويای برخاسته از انقلاب اسلامی و نه مقاومتمنفعلانه- برگرفته از متن قرآن و سنت رسول الله(ص) است. می توان تأکید کرد که شکل گیری «پارادایم کربلا» Karbala Paradigmبر دو پایه «هیهات من الذله» با هدف دفاع از کرامت و عزت آدمی و «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» با هدف تداوم ابدی فرهنگ عاشورا در اقصی نقاط جهان توانسته است گفتمان قدرت مقاومتresistance powerو بلکه سیاست مقاومتresistance politicsرا در برابر سیاست قدرتpower politics رئالیستی غربی قرار دهد.
ازاین رو شایدمهمترین پیامد انقلاب اسلامی ایران را بتوان همین چالش در برابرهژمونیکگرایی و سلطهٔجهان غرب بر مناطق پیرامونی دانست.ریشههای نظام سلطه را باید در عقلانیت ابزاری جهان غرب بههمراه انگیزهٔراهبردی برای غلبه بر منابع اصلی قدرت دانست. بنابر چنیننگرشی، مناطق گوناگون جغرافیایی که دارای منابع اقتصادی بودند، از قرن ۱۶به بعد به گونهٔتدریجی در کنترل سختافزاری جهان غرب قرار گرفت. از قرن۱۹به بعد، الگوی نظام سلطه با تغییراتی روبهرو و فرایند کنش مبتنی براستعمار از درون جهان غرب با انتقاد روبهرو شد. در این دوران، سازوکارهایاقتصادی جدیدی در نظام سرمایهداری غرب شکل گرفت.مقاومت و جابهجایی در قدرتشکلگیری چنین وضعیتی، بیانگر آن است که هژمونیکگرایی ایالات متحده و خشونت در نظام سلطه، میتواند نتایجی از جمله بیثباتی ژئوپلیتیکی را در حوزههای جغرافیایی ایجاد کند. برخی از «ایدئولوژیهای التقاطی» همانند راست جدید در آمریکا، صهیونیسم مسیحی، گروههای راستگرا در اسرائیل و حتی گروههای سلفی تکفیری در حوزههای گوناگون جغرافیایی، عامل اصلی خشونت به شمار میروند. چنین گروههایی عمدتاً به عنوان «کارگزار بیثباتسازی روابط بینالملل» مورد استفادهٔمجموعههای امنیتی و راهبردی نظام سلطه قرار میگیرند.در برابر فرایند مقاومتی که برای مقابله با نظام سلطه شکل گرفته، بازیگرانی در حاشیه به عنوان کارگزار عملیاتی و اجرایی آمریکا ایفای نقش میکنند. چنین کارگزارانی در حوزههای گوناگون جغرافیایی حضور دارند. اینگونه بازیگران در شرایط الحاق به ژئوپلیتیک سلطه قرار دارند. آنان در برابر برتری ابزاری ایالات متحده ترسیدهاند. ایالات متحده از این بازیگران به عنوان سیاهیلشکر و کارگزار عملیاتی در «جنگ نیابتی» استفاده میکند. به این ترتیب، بسیاری از خشونتهای منطقهای توسط کارگزاران نیابتی آمریکا به انجام میرسد.محور اصلی منازعهٔکارگزاران جنگ نیابتی آمریکا در ژئوپلیتیک مقاومت علیه ایران سازماندهی خواهد شد. چنین رویکردی بر پایه قالبهای گفتمانی «مقابلهٔبا هلال شیعه» شکل میگیرد. کارگزاران جنگ نیابتی علیه ایران (به عنوان محور جبههٔمقاومت)، تلاش میکنند تا از قالبهای گفتمانی و ابزارهای امنیتی متنوعی استفاده نمایند. به عبارت دیگر، بخشی از «پادگفتمان مقاومت» از درون «جغرافیای مقاومت» شکل میگیرد.جبههٔمقاومت نیز دارای سرمایهٔاجتماعی شهادت بوده وبنابراین، از انگیزهٔلازم برای مقاومت در برابر تهدیدات دشمن و حفاظت ازفضای فرهنگی و هویتی خود برخوردار خواهد بود.شکلبندی نیروهای اجتماعی،سیاسی و امنیتی در نظام سلطه و جبههٔمقاومت به گونهای شکل گرفته کهنشانههایی از جنگ سرد و منازعهٔحاشیهای را بازتاب میدهد. طبیعی است کهچنین روندی در طولانی مدت با جلوههایی از تصاعد بحران و جنگ روبهروخواهد شد.
لازم به ذکر است که حق دفاع و مقاومت علی رغم اینکه در آیات متعدد قرآن کریم«فاستقم کما امرت و من تاب معک و لاتطغوا ، آیه 112 سوره هود» بدان اشاره شده، بدون تردید جزء مستقلات عقلی است. احکام از جهات مختلف مورد دسته بندی و تقسیم قرار گرفته اند که یکی از انواع آن احکام عقلی و شرعی است. احکام عقلی آن دسته از احکام اند که عقل بدون توجه به شرع به آن ها حکم می کند(محقق داماد،1390: 5-4؛ قرائتی، 1390: 127). بر این اساس مستقلات عقلی عبارتند از اموری که بدون حکم شرع خود به آن ها می رسد(محقق داماد، 1366). بنابراین مقاومت که هم هدف است و هم ابزار رسیدن به هدف، جزء مستقلات عقلی است یعنی عقل بدون نیاز به شرع آن را تصدیق می کند.چرا که عقل ، قطع نظر از شرع به این موضوع حکم می کند و ینابراین حکم صادر از سوی شرع، ارشاد به حکم عقل است. لذا در حقوق اسلامی امامیه عنوانی بنام مستقلات عقلی مورد بحث قرار گرفته که به لحاظ بدیهی بودن، عقل متعادل و متعارف همه انسان ها در مورد آن یکسان نظر می دهند، بی آنکه نیازی به حکم شرع باشد، به همین جهت یکی از منابع فقه را عقل می دانند، آنچه را که عقل سالم می پسندد و صحیح می داند شرع هم آن را تأیید می کنید، و به بیان علمای شیعه حکم عقل کاشف از آن است که شرع هم همان گونه حکم می کند، رد امانت، ادای دین، احترام به آزادی و حقوق دیگران ازآن جمله اند، در این رابطه فقیه مشهور محقق قمی می گوید در این گونه امور خداوند از طریق عقل به ما دستور می دهد، همانطور که به وسیله پیامبران و اوامر و نواهی اش را ابلاغ می کند عقل هم بیان کننده بعضی احکام است، کسی که عقلش به وجود صانع حکیم حکم می کند این را نیز در می یابد که بنده قدرتمند و بلندمرتبه ای که بابنده نیازمند او مهربانی می کند پاداش نیکی می دهد(مدنی، 1390: 51).
لباک (Labuc,1991) شواهد زیادی در تأیید «متفاوت بودن آستانه و سطح مقاومت» ملتهای مختلف به دست داده است. وی نشان داده است که یک منش ملی وجود دارد که چگونگی مقاومت در برابر تهدیدهای بیرونی را مشخص می سازد. به باور او، منش برخی ملتها، «مقاومت ورزی» و منش برخی دیگر، «تسلیم پذیری» است. او همچنین از مفهوم «ستیز و گریز» داروین، برای تبیین تفاوتهای منش شناختی ملتها در برابر تهدیدها، بهره می گیرد و تأکید می کند که برخی ملتها راز تداوم بقای خویش را در تسلیم و سازش و گریز می جویند و برخی دیگر در مبارزه، مقاومت و ستیز با دشمن. ادعای لباک از سوی انسان شناسان فرهنگی مورد تأیید قرار گرفته است. برای مثال، بیتس و پلاگ (1375) نشان داده اند اقوامی که در مناطق جغرافیایی مختلفی زندگی می کنند، و پیشینه تاریخی ویژه ای دارند، از منشی متفاوت با سایر اقوام و ملتها برخوردارند و در نتیجه ، هر یک به گونه ویژه ای در برابر فشارها و تهدیدها از خود واکنش نشان می دهند؛ برخی با دشمنان خویش وارد نبرد می شوند و تن به تن کشته می شوند اما در برابر او سر تسلیم فرود نمی آورند. برخی دیگر از آنان، هیچ فشار و تهدیدی را بر نمی تابند و دربرابر دشمن، زانو بر زمین می زنند و اراده خود را مغلوب او می سازند(الیاسی، 1387: 29).
پديده كم نظير مقاومت در برابر استبداد داخلي و استعمار و صهيونيسم بينالمللي، از آثار مهم انقلاب اسلامي است که جريان پيشروي كه آرمانهاي انقلابي و اسلامي را به عمق جان ملتهاي عرب نفوذ داد و امروز به خيزش عظيم مردم تونس، مصر، الجزاير، اردن، ليبي، يمن و بحرین و... منجر شده است.اصحاب انديشه با فرانسيس فوکوياما پژوهشگر و تاريخنگار ژاپنيالاصل، تبعه آمريکا، نويسنده کتاب معروف «پايان تاريخ» و يکي از متفکرين عرصه نومحافظهکاري، آشنا هستند. وي در سال 1367 در يک سخنراني با عنوان «بازشناسي هويت شيعه» که بخشي از آن در ايران هم منتشر شد، ميگويد:«شيعه پرندهاي است که افق پروازش خيلي بالاتر از تيرهاي ماست. پرندهاي که دو بال دارد، يک بال سبز و يک بال سرخ، بال سبز اين پرنده مهدويت و عدالتخواهي و بال سرخ او، شهادتطلبي است که ريشه در کربلا دارد. اين دو بال شيعه را فنا ناپذير کرده است». فوکوياما حرف مهمتري هم مي زند و مي گويد:«اما اين پرنده زرهي به نام ولايتپذيري به تن دارد که با آن زره قدرتش دوچندان ميشود. در ميان مذاهب اسلامي، شيعه تنها مذهبي است که به ولايت فقيه نظر دارد. يعني فقيه مي تواند ولايت داشته باشد، اين نگاه، برتر از نظريه نخبگان افلاطون است». فوکویاما در ادامه تاكيد ميكند براي مقابله با شيعه و پويايي آن بايد به جاي فرهنگ شهادت و ايثار، رفاه زدگي و دنيا طلبي را ترويج كرد و به جاي فرهنگ انتظار نيز امور روزمره و خوشيهاي دنيوي را جايگزين ساخت. وي تاكيد دارد كه پيش از اين اقدامات بايد جامعه را نسبت به ولايتفقيه و نقش آن در اتحاد و هدايت جامعه تهي ساخت چرا كه تا زماني كه ولايت فقيه حضور دارد نميتوان بر دو بال فرهنگ شيعه يعني شهادتطلبي و انتظار موعود خللي وارد ساخت(غفوری، 1390: 1-80).
به این ترتیب یکی از شاخص های فرهنگی-ایدئولوژیک کنش جامعه ایرانی را می توان بهره گیری از نیروهایی دانست که مفاهیم ایدئولوژیک- ارزشی را با قالب های سازمانی به منظور انجام اقدامات نظامی در دفاع از حوزه سرزمینی، ایدئولوژیک و انقلابی پیوند دادند. این نیروها توانستند جلوه هایی از «مقاومت نامتقارن» را در فرآیند دفاع در برابر نیروهای تهدیدکننده منطقه ای و بین المللی به وجود آورد. شکل گیری الگوی مقاومت نامتقارن را می توان انعکاس رفتار استراتژیک ایران دانست(پوستین چی و متقی، 1390: 120). آنچه مسلم است جنگ مقاومت، جنگ تدافعی است که برای دفاع از خاک وطن و استقلال و با هدف بازپس گیری حق و نه تملک دارایی های دیگران صورت می گیرد. دفاع از خود علیه تجاوز یا اشغالگری بیگانه را نمی توان تروریسم تلقی کرد، بلکه این کار حق مشروعی است که منشور سازمان ملل نیز آن را تأیید کرده است.بر این اساس مقاومت، كنشي اجتماعي، سياسي براي به بازنشاندن گفتماني است كه به حاشيه رفته و به عبارتي، كشاندن گفتمان مغلوب به متن است. اصطلاحات كنوني مقاومت مرتبط با اقليت هاي قومي، ملي، يا مذهبي است كه احساس مي كنند صداهايشان شنيده نمي شود. بدتر از آن، اينكه آنها سركوب شده اند، به حاشيه رانده شده اند، و تحقير شده اند، اين مردم به تعبير فرانتز فانون «دوزخيان (نفرين شدگان) روي زمين اند». (Fanon,1963:117) نهضت های آزادیبخش در پي احياي هويتي هستند كه بر اثر كنشهاي سیاسی استحاله یافته است.
به هر ترتیب مقاومت در برابر اشغالگری و سلطه گری حق مشروع و قانونی و مربوط به دفاع از خود و حفظ حاکمیت هر دولتی است که مورد تجاوز بیگانه قرار گیرد. با این حال، چه در عصر استعمار و چه در روزگار کنونی، کسانی هستند که حق تعیین سرنوشت ملت ها را نادیده می گیرند و به بهانه های گوناگون در راستای سلب این حق و سرکوبی خواست ملت ها تلاش می کنند با آنکه می دانند قطعنامه های بین المللی بی هیچ ابهامی پیوسته بر حق مقاومتو استقلال و تعیین سرنوشت برای همه ملت ها تأکید کرده و «انکار حق مشروع ملت ها در تعیین سرنوشت و کسب استقلال را عملی تروریستی شمرده اند». قوانین بین المللی به صورتی واضح و روشن به ملت هایی که تحت سلطه بیگانه قرار دارند، حق می دهد که برای دستیابی به آزادی و استقلال و برپایی دولت دارای حاکمیت، به مبارزه مسلحانه متوسل شوند.(عبدالله و دیگران، 1386: 452-451)
4) جمعبندی
از آنجا که جهان اسلام عمق استراتژیک جمهوری اسلامی می باشد، توجه عمیق و جدی در توسعه برنامه های فرهنگی برون مرزی و در جهت تقویت و توسعه بیداری اسلامی، احیاء تفکر اسلام ناب محمدی(ص) و حمایت از نهضت های اسلامی و ایجاد زمینه برای وحدت اسلامی -کاربست دیپلماسی وحدت علیه نظام سلطه- در تقابل با طرح های سلطه طلبانه نظام سلطه ضرورتی راهبردی به نظر می رسد. در این راستا الگوی برخورد با نظام سلطه از نظر این دانشپژوه، الگوی تعاملگرایی ضدنظام سلطه یعنی همکاری با تمامی بازیگران دولتی و غیردولتی (نهضت های آزادیبخش اسلامی و ملی و نه سازمانهای تروریستی) در شرق و غرب و عالم علیه نظام سلطه و مهار سلطهگران می باشد؛ به عبارت دیگر الگوی بومی مقابله با نظام سلطه « همکاری تاکتیکی و رقابت استراتژیک» با تأکید بر سه اصل بنیادی «عزت»، «حکمت» و «مصلحت» نظام جمهوری اسلامی است.
انقلاب اسلامی با احیای تفکر اسلامی، نقش اسلام و مسلمانان را در عرصه های مختلف اجتماعی برجسته ساخته و عنصر هویت اسلامی را به عنوان واقعیتی پذیرفته شده در برابر هویت غربی جهان شمولی که اندیشه غرب ارائه می دهد قرار داده است.البته هرچند انقلاب اسلامی ایران با احیای اسلام و تفکر اسلام سیاسی، خود را در مقابل غرب و فشارهای شدید نظام بین الملل قرار داد، اما همین امر غرب را در شناخت بهتر و جامع تر اسلام ترغیب کرد و مطالعات اسلامی و اسلام شناسی به سرعت جای شرق شناسی را گرفت.مسلماً گفتمانی که انقلاب اسلامی ایجاد نموده، قادر به تبیین یک نظریه کلان سیاسی می باشد. اما دانش بومی در عین حال که متکی بر منابع بومی و تجربه تاریخی جوامع خاص است در گفتگو با دانش مسلط و نیز دانش انتقادی است که می تواند جایگاه مناسبی هم در سطح جهان بیابد و هم پویایی خود را حفظ کند(مشیرزاده، 1390: 198). و این مهم بیانگر ضرورت کاربست دقیق و واقعی مطالعات تطبیقی در دو حوزه آموزش و پژوهش کشور است. از طرفی نظریه پردازی مستلزم تبدیلات و اصلاحات لازم در حوزه فرانظریه ها (هستی شناسی، معافت شناسی و روش شناسی) است و آن نیز محتاج دامنه دارشدن و جدیتر گرفتن مباحث فسلفه علم است.کرسی نظریه پردازیی نیازمند تعمیق مباحث فلسفه علم و بلکه متدولوژی نقد است.
امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند نوعی واسازی در عرصه علم سیاست کنونی و رهایی از چنبره فراروایت های غربی هستیم. بیش از هر زمانی نیازمند شستن چشمان خود و متفاوت نگریستن به این علم هستیم. بیش از هر زمانی نیازمند یک نهضت تکثیر و توسعه مفهومی و شکستن بت ها و تابوهای نظری و روشی و در یک کلام «جنبش نرم افزاری و نهضت تولید علم» هستیم. در نخستین گام نیازمند رهانیدن سیاست از سیطره قدرت و چنبره علم پوزیتویستی هستیم.تغییر محتوا و ماهیت نظام آموزش و پژوهشی، گام بلندی در جهت بومی و اسلامی کردن آموزش و پژوهش علوم انسانی و اجتماعی به طور اعم و علوم سیاسی و روابط بین الملل به طور اخص می آید.با این همه اقداماتی که در این زمینه صورت گرفته نتوانسته رضایت کامل در جهت بومی کردن علوم و اسلامی کردن آموزش و پژوهش و پرهیز از غربزدگیwesternoxicationرا تأمین نماید. از این روست که همچنان موضوع اسلامی کردن نظام آموزشی و پژوهشی و بومی سازی موضوع تازه و مورد بحث و گفتگو است.
کلیه نظریه های روابط بین الملل، اعم از تبیینی، تکوینی، انتقادی و هنجاری، بر مبانی فرانظری مشخص و معینی استوارند. به طوری که بر اساس این اصول، مبانی و پیش فرض های فرانظری، روابط و نظام بین المللی که هر یک از این نظریه ها مورد مطالعه قرار می دهند، از دیگری متفاوت است. از این رو، یک نظریه اسلامی روابط بین الملل نیز از این قاعده مستثنی نیست. یعنی این نظریه بر مبانی فرانظری خاصی ابتنا می یابد که آن را از سایر نظریه های روابط بین الملل متمایز می سازد و به رقابت با آنها می پردازد. درست همین مبانی متفاوت فرانظری اسلامی و غربی است که ضرورت تولید نظریه های بومی برای حفظ صلح و امنیت بین المللی و به طریق اولی سعادت بشری یعنی حفظ کرامت و رفاه مادی و عزت ابدی را خاطرنشان می کند. پیشنهاد می شود ایران اسلامی به عنوان ام القرای جهان اسلام و در رأس اردوگاه سلطه ستیزان می تواند و باید فرهنگ مترقی مقاومت را به انحاء مختلف از جمله اعطاء «جایزه سالانه صلح مقاومت» به افراد و یا نهادهایی که بیشترین تلاش و همیت مجدانه را در حوزه مقاومت چه در حوزه نظر و چه در حوزه عمل انجام داده اند، اعمال نماید. این جایزه می تواند تشریفاتی بودن و دروغین بودن جایزه به اصطلاح صلح نوبل را به رخ غرب و جهانیان بکشاند. مسلماً راه حفظ صلح و امنیت پایدار و حقیقی از مسیر قرآن –کلام الله- می گذرد که «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْديلِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ…»)الاسراء : 9(؛ به تعبیر علامه اقبال لاهوری«ای به تقلیدش اسیر آزاد شو دامن قرآن بگیر آزاد شو».
دکتر روح الله قادری کنگاوری؛ رئیس پژوهشکده مطالعات روابط بین الملل
ارسال دیدگاه