باخت هویتی غرب در سوریه، درسی که اوباما فراموش نمی‌کند
در حاشيه سخنان امير قطر

باخت هویتی غرب در سوریه، درسی که اوباما فراموش نمی‌کند

<p style='text-align: justify;'><span style='font-family: Tahoma;'>ارتش آزاد و سایر گروه&zwnj;های سکولار که در بدو بحران سوریه از قدرت برتر برخوردار بودند، اکنون در میان معارضان تقریبا هیچ&zwnj;کاره&zwnj;اند. آنان که در میدان نبرد معارضه را نمایندگی می&zwnj;کنند، عموما گروه&zwnj;های سلفی&zwnj; هستند.</span><br /> &nbsp;</p>

به گزارش مازند اصناف و به نقل از خبرگزاری فارس، سخنان اخیر امیر قطر مبنی بر اینکه نمی‌توان دولت اسد را با قدرت نظامی از قدرت برکنار کرد بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌ها یافت اما در کنار این جمله امیر قطر یک نکته دیگر را نیز گفت. وی با لحن خاص خودش که لحن تمام کشورهای حامی معارضه سوریه است، خواست چنین القا کند که آمریکا دیگر حمایت لازم را از معارضان سوری نمی‌کند و به بقای حکومت اسد رضایت داده است.

آنچه امیر قطر به دنبال بیان آن است، در واقع عدم حمایت از تروریست‌های سوریه توسط سران کاخ سفید نیست. واشنگتن در 2.5 سال فتنه سوریه، آن‌قدر که در توان داشته به کمک تروریست‌ها شتافته است و سران قطر و عربستان بیش از هرکس دیگری این واقعیت را دریافته‌اند. آن‌قدر سلاح و پول به ارتش آزاد سوریه و شورای ملی داده شده که برای سرنگون کردن چند حکومت کافی باشد. آنچه امیر قطر تلویحا بیان کرده، ناامیدی واشنگتن از معارضه سوری است.

اوباما به دو دلیل حق دارد از معارضه سوری ناامید و سرخورده باشد:

اول، در میدان نبرد آنچه باید از تروریست‌ها دیده شود، دیده نشد. تروریست‌ها به منابع مختلف مالی و تسلیحاتی دسترسی داشتند اما در عمل توان پیروزی در یک جنگ نامتقارن علیه ارتش کلاسیک سوریه را نیافتند. در مقاطعی، استفاده از تاکتیک‌های جنگ‌های نامتقارن توانست ارتش سوریه را در فشار قرار دهد چرا که ارتش کلاسیک سوریه نه برای چنین جنگ‌هایی بلکه برای تقابل با اسرائیل خود را آماده کرد.

با ورود رزمندگان حزب‌الله لبنان به میدان سوریه که با هماهنگی دولت قانونی سوریه صورت گرفت، این ضعف ارتش سوریه از میان رفت. رزمندگان حزب‌الله نیروهای خبره رزم‌های چریکی هستند که وصف آنها را باید از آن دسته سربازان اسرائیلی شنید که در جنگ 33 روزه سال 2006، با آنها مواجه شدند. ورود نیروهای حزب‌الله عملا بازی را در جنگ نامتقارن تغییر داد و یک ارتش کلاسیک در کنار یک بازوی نبرد نامتقارن قرار گرفت. جمع این دو توان‌مندی تروریست‌ها را از قصیر و قلمون عقب راند.

دوم که شاید مهم‌تر باشد، ناامیدی هویتی اوباما از معارضه سوری بود. ارتش آزاد و سایر گروه‌های سکولار که در بدو فتنه از قدرت برتر برخوردار بودند، اکنون در میان معارضین تقریبا هیچ‌کاره‌اند. آنان که در میدان نبرد معارضه را نمایندگی می‌کنند، عموما گروه‌های سلفی‌ای هستند که نه به دنبال تشکیل یک کشور مبتنی بر ارزش‌های غربی و متحد غرب، بلکه به دنبال ایجاد امارت اسلامی هستند که مبنای آن برداشت سلفی‌ها از شریعت است.

نکته جالب‌تر آنکه، آن‌گونه که فارین پالیسی در یکی از گزارش‌های خود از سوریه می‌گوید، در بین نیروهای سلفی حاضر در سوریه حتی یک برداشت واحد از شریعت نیز وجود ندارد. داعش، جبهه اسلامی و جبهه نصره، هرکدام برای خود باورهای مجزایی از شریعت دارند و در مناطق تحت کنترل خود بر اساس آن عمل می‌کنند.

با این وصف، هویتی که امروز تروریست‌های سوریه از خود بروز می‌دهند با هویتی که واشنگتن در ابتدا به‌دنبال آن بود تفاوت دارد. این تروریست‌ها بر مبنای ایدئولوژی خود نه تنها با شیعیان، علویان و اقلیت‌های مذهبی رفتار درستی ندارند بلکه با نیروهای غرب‌گرا هم سر سازش ندارند. این آن چیزی نبود که اوباما و تیم سیاست خارجی کشورش خواستار آن باشند.

* درسی که کاخ سفید باید بیاموزد

طبعا اگر آنچه امیر قطر گفته صحیح باشد، مبتنی بر تحلیل‌های متعددی است که بازوهای تحلیل‌گر اوباما به آن رسیده‌اند. اوباما باز هم اگر بخواهد کمک‌های بیشتری به تروریست‌های سوریه انجام دهد، قادر به انجام این کار هست اما اگر واقعا خود را کنار کشیده باشد، دچار نوعی سرخوردگی شدید از معارضه سوری است.

شکست در میدان نبرد تنها علت این سرخوردگی نیست، هویت برآمده از معارضین نیز مزید بر علت است. با این حال نه‌تنها این مساله در سوریه باید مورد توجه واشنگتن باشد، بلکه باید در سراسر خاورمیانه در پیش چشم سران کاخ سفید قرار گیرد.

درس مهم بحران سوریه برای کاخ سفید آن بود که در خاورمیانه نمی‌تواند هویت‌‌ها را به کنترل خود درآورد، بنابراین از هویت‌هایی که سر از جنبش‌ها و جریان‌ها برمی‌آورند، پیش‌بینی لازم را ندارد؛ همان‌طور که از عواقب اشغال عراق پیش‌بینی لازم را نداشت.

اگرچه هویت معارضان سوری قطعا هویتی غیرقابل تایید است، اما نشان‌گر آن است که واشنگتن در پروژه هویت‌سازی در سوریه شکست خورده است. این شکست در سراسر خاورمیانه برای واشنگتن قابل تکرار است.

این بیان بدان معناست که انتظارات مردم خاورمیانه از نقش سیاسی خود با انتظارات واشنگتن از نقش سیاسی آنها هم‌خوانی چندانی ندارد و هنجارهای مدنظر ایالات متحده در خاورمیانه آن‌گونه که مدنظر آمریکایی‌هاست، شکل نمی‌گیرد، ولو آنکه به نظر برسد فرهنگ غربی به فرهنگ غالب در بسیاری از کشورهای منطقه تبدیل شده است.

خاورمیانه همچنان برای ایالات متحده یک عنصر غیرقابل پیش‌بینی است و گاه سرمایه‌گذاری‌ها در آن به رشد دشمنان واشنگتن می‌انجامند. این درسی است که اوباما باید به خاطر بسپارد.

* علیرضا کریمی – کارشناس ارشد مطالعات خاورمیانه و شمال آفریقا


ارسال دیدگاه