logo

کد خبر : 38598
تاریخ خبر : 1404/06/23
«حاج حسین» هر روز با اذان، مغازه‌اش را مقدس می‌کند
نیم قرن عاشقی چرخ‌ساز پیر شهر؛

«حاج حسین» هر روز با اذان، مغازه‌اش را مقدس می‌کند

در کوچه‌های قدیمی شهر، وقتی صدای اذان برخاست، چشم‌ها به مغازه‌ای سنتی دوخته می‌شود؛ این همان‌جاست که حاج حسین مستشرق، قدیمی‌ترین دوچرخه‌ساز مرکز مازندران، بیشتر از نیم قرن است در وقت اذان، کار را کنار می‌گذارد، به جلوی مغازه می‌آید و اذان می‌گوید.

به گزارش مازنداصناف، مجتبی قربانی - آوازه‌اش را شنیده‌ام: کاسبی که در زمان اذان، کارش را رها می‌کند و در جلوی مغازه‌اش می‌ایستد و اذان می‌گوید. همین حوالی است، در دل شهر، در خیابان امیرمازندرانی، ابتدای خیابان مدرس، مغازه‌ای سنتی که آدم را به چند دهه قبل می‌برد، بکر و دست‌نخورده. فضای مغازه؛ آن عکس‌ها و ابزارهای قدیمی، دیوارهایی که بوی کهنگی می‌دهند، صدای چکش، روغن، چرخ‌دنده‌ها، همه چیز آن‌جا گویی معلق در زمان است.

حاج حسین با روی گشاده ما را پذیرفت. با لحن آرام و فروتن، از آغاز ورودش به حرفه دوچرخه سازی برایمان گفت؛ از همان دوران کودکی که در مغازه پدرش، در میدان ساعت، دوچرخه اجاره می‌دادند. از آن روزهای دوران کودکی که آستین بالا زد و یاد گرفت. آن زمان‌ها نه اسکناس‌ها رنگِ امروز را داشتند، نه ابزار آنچنان مُدرن بود، اما عشق بر سختی‌ها غلبه می‌کرد.

می‌گوید: متولد  ۱۳۲۷ هجری شمسی هستم، از کودکی کنار پدرم محمدباقر مستشرق که آن زمان در دور میدان ساعت ساری، مغازه دوچرخه‌فروشی داشت این حرفه را آموختم و دو دهه در نزد پدر مرحومم که استاد فن دوچرخه‌سازی بود، شاگردی کردم.

پدرم همیشه می‌گفت: قبل از اینکه آچار دستت بگیری، نیتت رو درست کن. ما هم یاد گرفتیم کار فنی باید با اخلاق و نیت پاک باشد.

بعدها توانستم در سال ۱۳۵۴ در خیابان مدرس کارم را به صورت مستقل با یک مغازه کوچک، آغاز کنم و شاگردا زیدی را از آن زمان تاکنون، تربیت کرده‌ام.

    

 

به یاد دارد اولین اذانش را؛  اولین باری که با صدای خالص خود مقابل مغازه توقف کرد، ایستاد، نفس کشید و اذان گفت. آن زمان هنوز بلندگو چندان رایج نبود؛ اذان را با صدا بلند، با قوت؛ صدایی که در کوچه طنین‌انداز می‌شد و مثل نسیم، صبح را نو می‌کرد. وقتی هنوز خیابان‌ها خلوت‌تر بودند...

مستشرق همیشه بر این باور بود که کارش نه صرفا تعمیر دوچرخه است، نه فروش قطعه؛ کار او نوعی ادب است، عشق است؛ معتقد است که اذان؛ همان زمانی است که بنده یاد می‌گیرد دنیا فقط به ابزار و قیمت نیست، به جایی برمی‌گردد که نرم نرمک آدم به خویشتن برمی‌گردد، به دین، به نگاهِ پاکِ و به کاسبی که باید حبیب خدا باشد.

هرکه به مغازه‌اش می‌آید، می‌بیند او ایستاده است، با دستان چروکیده اما محکم، با چهره‌ای آفتاب‌خورده و چشم‌هایی که غبار تاریخ بر آن نشسته، اما هنوز بیدار است. اذان که می‌گوید، نه فقط اعلام وقت نمازخواندن است؛ تکرارِ عهدی است با خودش، با مردم، با شهر؛ عهدی با ایمان که روزگار نمی‌تواند آن را از یاد ببرد.

       

پس از سال‌ها شاگردی و کسب تجربه در کار دوچرخه‌سازی، حاج حسین مستشرق امروز به یکی از استادان برجسته فنی و اخلاقی بازار ساری تبدیل شده است. او نه تنها مهارت‌های فنی را به نسل‌های مختلف منتقل کرده، بلکه با اخلاق و ایمانش، شاگردانی پرورش داده که در گوشه و کنار شهر و حتی فراتر از آن، همچنان از او با احترام یاد می‌کنند.

اما وجه تمایز «حاج حسین» فراتر از پیشکسوتی در بازار و یا توانایی‌های فنی است. بیش از پنج دهه است که هرگاه زمان اذان می‌رسد، آچار و ابزار را کنار می‌گذارد و با صدایی رسا در مقابل مغازه‌اش اذان می‌گوید؛ اذانی که اکنون نیز با صدای خسته‌اش و با کهولت سن، از عمق جانش، بلند می‌شود.

او با چهره‌ای آرام و صدایی گرفته اما پرصلابت می‌گوید: اذان گفتن برای من مثل نماز اول وقت، واجب است. این کار هم دل مرا آرام می‌کند و هم برکت را به کسب و کارم می‌آورد. 

او می‌گوید: درست است که اپلیکیشن‌های اذان‌گو این سنت را در بسیاری از نقاط تغییر داده‌اند، اما وقتی صدای اذان از دل یک کاسب بلند شود، آن محل حال و هوای دیگری پیدا می‌کند. این صدا تنها یک ندا نیست، بلکه یادآوری و پاسداری از یک سنت ارزشمند است.

مغازه حاج حسین تنها محلی برای تعمیر و فروش دوچرخه نیست، بلکه مکانی است که اخلاق، یاد خدا و احترام به سنت‌های اصیل ایرانی-اسلامی در آن جاری است. با وجود سن بالا، او هر روز با همان شور و انگیزه مغازه‌اش را باز می‌کند، کار می‌کند، اذان می‌گوید و با دوچرخه قدیمی‌اش، مسیر خانه تا مغازه را طی می‌کند.

حاج حسین معتقد است: کسب درآمد خوب است، اما وقتی خدا از کارت راضی باشد، کسب و کارت معنا پیدا می‌کند. آری، دوچرخه‌ساز پیر شهر، با همان آچار کهنه، صدای اذان و عشق به حرفه‌اش، یادآور اصالتی است که روزگاری در قلب بازارهای ایران می‌تپید.

او به ما یادآوری می‌کند که در میانه ساعت‌ها کار و صدای چرخ دنده‌ها، یک اذان می‌تواند سنگینی دنیا را به گونه‌ای سبک کند.  او با هر اذان، بهار ایمان را در دلِ مغازه و شهرش جاری می‌کند و به همه می‌گوید که اعتقاد، هنوز زبان زندگی ماست...

انتهای خبر/