به گزارش مازند اصناف و به نقل از خبرگزاری فارس - گروه سینما: روح الله حجازی بچه سینما است. فیلم هم در همه جنبه های خلق یک فیلم شسته و رفته، به بلوغ رسیده است. اما در اصلی ترین بنیاد درام که کشمکش است، هنوز باید تجربه کند. داستان با نقاط عطف را هم دست کم میگیرد. نقاطی که کسالت را از تماشاگر میگیرد. حالا اگر ریتم را هم (کمی تا قسمتی) به این عناصر اضافه کنیم در صورت توجه به این مجموعه مسایل، حجازی بیش از سال های حضورش در سینما باید جدی گرفته شود، بااینکه تا همین جا هم خوب جلو آمده است. سه فیلم سینمایی و چند تله فیلم باعث شده تا حجازی جایگاه قابل اعتنایی در سینما پیدا کند. اما...
آقا و خانم محمودی حکایت بارها گفته شدهی رودررویی سنت و مدرنیته است: آقای محمودی (حمید فرخ نژاد) به اتفاق همسرش محدثه (هنگامه قاضیانی) و دختر دیر آمدهشان زندگی آرام و توام با رعایت قواعد و باورها را دارند تا اینکه سر و کله خواهر زاده محدثه یعنی ساناز (ترانه علیدوستی) و به ظاهر همسرش (پیمان قاسم خانی) برای تازه کردن دیدار و بازسازی خانه آنها و به قول معروف اوپن کردن و برداشتن دیواره ها، پیدا می شود.
حجازی برای ایجاد تقابل دو نگره به زندگی و دونحله فکری – فرهنگی، همه مصالح لازم را فراهم کرده است: یک ساختمان و خانه بزرگ قدیمی با طراحی و گچ بری و دکوراسیون متعلق به گذشته، یک خانواده با پیشینه سنتی، مردی با پسوند حاجی و شغل مرتبط با مراسم مذهبی، دخترنوجوان کنترل شده و در سوی دیگر دختر و پسری امروزی با همه ظواهر معرف آنها از ماشین گرفته تا پوشش و گویش آنها. ولی برای خلق یک درام جاندار این ها کافی نیست.
داستان با شخصیت های شاخص دوجریان حداقل عوامل و عناصر چنین رویکردهایی است در غیراین صورت هرچه به جزییات رفتاری و کرداری آدم ها توجه شود یک جای کار می لنگد اتفاقی که برای این فیلم افتاده است و باعث شده تا با اثری محافظه کارانه روبرو باشیم. در گرایشی از این دست (دربحث محتوا) نمی شود همه چیز را با هم خواست. باید سمت و سوی ماجرا روشن باشد. جهت داشته باشد. پی روی از کلیشههای مرسوم با تمام شیک کردن آدم ها و فضا خنثایی به بار می آورد.
حجازی در تصویر و ترسیم نیروی مهاجم و از خود بیگانه خوب درام سازی می کند. به نظر می رسد که این جور آدم ها با فرهنگ احاطه کرده شان را تا حدودی براساس شناخت و پژوهش پرداخت کرده است. نوسان شخصیتی – روحی آنها را براساس واقعیت های موجود به نمایش کشیده است. رامتین اما اغراق شده است. وجودش بیش از آنکه عملکردی آتمسفری داشته باشد به ایستایی طعنه می زند. اما مشکل اصلی آقا و خانم محمودی هستند. هردو نفرشان از آثار عهد گذشته سینما می آیند. پرداخت آنها وام دار فیلم های بیشمار با نگاه عقب مانده است. بازی ها و انرژی قاضیانی و فرخ نژاد هم نتوانسته به کمک کاراکترها بیاید تا با طراوت و جدید شوند.
به واقع محدثه نماینده کدام لایه و قشر زنان این کشور است. چه حلاوت و تازگی در شخصیت این زن وجود دارد. زن مرسوم و معمول در ادبیات عامیانه و فیلم های باری بهرجهت دیگر نخ نما شده اند. سنتی بودن و اهل شرعیات، با آغشتگی به خرافات خلط شده اند. این ها دو مقوله جداگاانه اند. زنان خانه دار و مادران وفادار به کانون خانواده در این دیار با واپس گرایی و عقب ماندگی بیگانه هستند. طرح مساله «زن امروزی با روحیات دیروزی» هم نه نقد سنت است و نه تایید وجه بالنده مدرنیسم. یک جور غر زدن است. محدثه به شدت واپسگرا است. آشپزخانه ای است. بنابراین تعمیم آن به خیل زنان نقض غرض است. «مادر» مورد انتظار نیست. البته کسی منکر وجود چنین زنانی نیست اما در اثری که نشانه گزینی و نقد جریان میکند باید نماینده واقعی جریانات را مساله دار کند. استفاده از کلیشه ها راحت ترین راه است. «منصور» چیزی بیش از مردهای بازاری بارها روایت شده در آثار قبلی ( که با یک نظر می لغزند و کم می آورند) نیست.
خلاصه آقا و خانم محمودی، هر دو بی شناسنامه شخصیتی هستند، تیپاند و برای همین قدرت ایجاد کشمکش ندارند، درجا میزنند. آنجایی که محدثه میگوید: «دلم داره مییاد تو حلقم» با تمام حدت و شدتش تماشاگر را نمیلرزاند، چون قبل از این، کنشهای او به اندازه کافی سست و پاسیو بودهاند.
حجازی اما در پی ریزی ساختمان اثرش خوب استارت می زند. فرم می دهد و جلو می رود. تداومش اما مانع پیدا می کند. این که در داستان و درام همه چیز از یک آرامش و سکون شروع می شود، با ورود نیروی مخرب، آتش به پا می شود و پس از فراز و فرودهایی به وضع اولیه برمی گردد یک اصول است. اما حجازی به دلیل فقدان شخصیت، به پایان بندی باز (بخوانید خنثی) میرسد. نمیتواند به حق برسد، هم ساناز را در اوج آشفتگی و گریان زیر رواندازی سنتی دفن می کند و هم محدثه را پشت به دوربین در اوج تلزل و حق حق کنان رها می کند. تا همچنان تماشاگر در برزخ کلیشهسازی از زن ایرانی مسلمان به تیتراژ برسد.